-
me & u together forever
سهشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1394 01:56
داشتن یک دوست همیشه خوب است؛ کسی که تو روزایی که از خانه و خانواده دوری، بشود بک جور دلگرمی و آرامشِ عمیق و واقعی. کسی که همیشه و در جاییِ که باید، باشد. کسی که وقتی بهش فکر میکنی ذهنت لبریز بشود از خاطره، خاطراتی از بهترین و شادترین و تکرار نشدنی ترین روزهای زندگی. کسی که دیدن موفقیت هایش تو زندگی تا جایی کیفورت کند...
-
The theory of every thing
دوشنبه 24 فروردینماه سال 1394 22:35
باید چیز خاصی در مورد حدود و قوانین جهان وجود داشته باشه، و چه چیزی میتونه خاص تر از این باشه که هیچ حد و مرزی وجود ندارد؟ تلاش و همت انشان هم نباید حد و مرزی بشناسه. همه ما متفاوتیم. زندگی هر چقدر هم که بد به نظر برسه، همیشه کاری هست که بشه انجام داد و توش موفق بود. تا زمانی که زندگی هست، امید هست. لذت تماشای یه فیلم...
-
حس تازه
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1394 00:26
از بچگی نامه نوشتن رو دوست داشتم ولی هیچ وقت دوستی خارج از شهرمون نداشتم که بخوام با نامه باش در ارتباط باشم، وقتی هم که دوست راهِ دور داشتم موبایل و اس م اس و یاهو مسنجر و وایبر و واتساب و ... از یادم برده بود که یه روزایی چقـــــــدر غبطه میخوردم به کارت پستال فرستادن شب عید خواهرام. حدود دوماه پیش خواهر یکی از...
-
تعطیلات خود را چگونه گذراندید؟
شنبه 15 فروردینماه سال 1394 00:21
میخواستم یه چیزی شبیه انشا بنویسم، یه چیزی تو مایه های انشاهای دوران مدرسه از اولین تحویل سالی که کنار مامان و آقاجون یه نفر دیگه رو هم داشتم، اولین تحویل سالی که کاملا بیدار بودم و سرحال و مشغول بازی و خوشگذرونیِ دورهمی. میخواستم از عید دیدنی هامون بنویسم که بیشتر از قبل احساس میکردم حتما لازمه انجام بشه و از عیدی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 20 اسفندماه سال 1393 21:58
آخرین روزهای اسفند است از سر شاخ این برهنه چنار مرغکی با ترنمی بیدار می زند نغمه ، نیست معلومم آخرین شکوه از زمستان است یا نخستین ترانه های بهار ؟ " محمدرضا شفیعی کدکنی "
-
شجاع
دوشنبه 11 اسفندماه سال 1393 13:46
بعضیا میگن سرنوشت انسان از قبل تعیین شده و انسان توی آینده اش هیچ دخالتی نداره اما من اینو بهتر از هرکسی میدونم که : سرنوشت هر آدمی توی دستای خودشه فقط باید به اندازه ی کافی شجاع باشی تا بتونی اینو بفهمی ... Brave - 2012
-
من، ما شدم ...
شنبه 9 اسفندماه سال 1393 15:42
شروع فصل جدید زندگی همیشه استرس و ترس داره، تموم شدن دوران بی دغدغه و شاد مجردی دلهره آوره ... ولی وقتی تو اینجا باشی، همه ی این سختی ها و ترس ها تبدیل میشن به شیرین ترین و دوست داشتنی ترین اتفاق دنیا ... محمد عزیزم، به خونه ی دل من خوش اومدی. ش
-
من و تو و شازده کوچولو
سهشنبه 28 بهمنماه سال 1393 00:31
- شازده کوچولو رو خوندی؟ + نه بابا، اون که داستان کودکانه! - نخوندی که میگی داستان کودکه! اگه حوصله خوندن نداری فعلا فایل صوتیشو برات میفرستم، حتما حتما یه دور با دقت گوش کن. باشه؟ + باشه. -------------------------------------------- میبینی ... شازده کوچولو اصلا داستان کودک نیست، شازده کوچولو چیزیه شبیه معجزه، میشه از...
-
تقدیم نوشت
سهشنبه 14 بهمنماه سال 1393 23:06
بعضی اوقات یه جورمتفاوتی به دنیا علاقه مند میشم. بعضی اوقات حس میکنم خدا برام وقت گذاشته، شاید بهتره بگم مطمئن میشم. یه وقتایی و یه اتفاقاتی و یه آدمایی تو زندگی بهت ثابت میکنن خدا حواسش بهت هست، داره میبینتت، داره لبخند میزنه و از شادیت شاده. فکر نمیکنم کسی بارها این حس رو تجربه کنه، یا بهتر بگم، بعید میدونم اتفاقات...
-
آی هیت دندون پزشکی!
شنبه 11 بهمنماه سال 1393 22:07
هفت سالم بود. یه روزِ جمعه ی لعنتی از صبح تا شب دندون درد کشیدم و به زور مسکن خوابیدم تا شنبه اول وقت همراه آقاجون برای کشیدن دندونم بریم بخش کودک که مثلا درمانگاه تخصصی برای کودکان بود! اولین باری بود که این محیط و این صندلی متحرک رو میدیدم. دکتر دندون خراب رو پیدا کرد و خواست تا کارشو شروع کنه، خیلی حرفه ای و کاملا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 بهمنماه سال 1393 11:59
یه تمرین جدید برای خودم گذاشتم میخوام یاد بگیرم آدم ریزبین و نکته سنجی باشم. میخوام تمرین کنم وقتی کسی در مورد چیزی ازم سئوال پرسید نکته به نکته توضیح بدم، باورم بشه که همه آدما اطلاعات قبلی منو در مورد همه چیز ندارن. از اول بچگی که تو مدرسه سرگروه میشدم برای تمرین با بچه های ضعیف تر به مشکل بر میخوردم. تازه میفهمم...
-
پرتقالِ من
شنبه 20 دیماه سال 1393 23:29
بودنت هنوز مثل بارونه تازه و خنک و ناز و آرومه حتا الان از پشت این دیوار که ساختن تا دوستت نداشته باشم اتل و متل ، بهار بیرونه مرغابی تو باغش میخونه باغ من سرده همهی گلاش پژمرده دونه دونه بارون بارونه بارون بارونه بارون بارونه بارون بارونه دلم تنگه پرتقال من گلپر سبز قلب زار من منو ببخش از برای تو هر چی که بخوای...
-
شبانگاهان
جمعه 12 دیماه سال 1393 23:06
چند شبیه توو آرشیو آهنگام شبانگاهانِ مختاباد رو پیدا کردم، هر شب که میام میشینم پای لب تاپ حتما پخشش میکنم و بارها و بارها تکرارش میکنم ... عادت دارم حتما با آهنگی که گوش میدم هم خوانی کنم ولی با این یکی نمیتونم، اصلا فکّم قفل میشه انگار، نمیدونم چرا، شبانگاهان رو که میگه یهو بغض میکنم، نمیدونم چرا، نمیدونم چرا این...
-
"ب ص ی ر ت" را هجّی کن
چهارشنبه 10 دیماه سال 1393 00:39
این که شعارهای مرگ بادِ جدید اضافه شده روی در و دیوار شهر را ببینیم هم جز بصیرت به حساب می آید؟ این که نارضایتی همه اقشار جامعه را از همه اتفاقات ببینیم چطور؟ یا به فنا رفتنِ میلیاردیِ بودجه استان سر پروژه های نیمه کاره ای که قرار هم نیست تمام شوند؟* یا دیدن بالا رفتن هر روزه ی فساد و هرزگی و طلاق و تنفر بین آدم های...
-
مسلمانان طالبانی!
سهشنبه 9 دیماه سال 1393 22:23
فاطمه چند سالی از ما کوچکتر بود، یعنی الان باید حدود بیست سالگی را پشت سر بگذارد. دختری که خدا هیچ چیز را در آفرینشش کم نگذاشته، هم زیبا هم خوش اخلاق و مهربان و خنده رو. چند سال پیش ازدواج کرد و الان در تدارک مراسم عروسی و خرید جهزیه و دکوراسیون منزل و این ها بودند. منتظر شنیدن تاریخ عروسی بودیم که ... دختر مذهبی از...
-
منِ متقلب
چهارشنبه 26 آذرماه سال 1393 23:33
چند شب پیش تو جمع خانواده بحث مشق نوشتن بچه دبستانی های امروزی بود که بیشتر تکلیفشونو تو مدرسه انجام میدن و واسه خونه کاری نمیارن و اینا. منم شروع کردم به وصف مظلومیت نسل خودم که معلمامون بی رحمانه مشق میگفتن و روزی چندین صفحه رونویسی فارسی و عددنویسی و فلان و بهمان داشتیم، هنوز گرم سخنرانی بودم که خواهرم با نگاه...
-
یک تکه نان
یکشنبه 16 آذرماه سال 1393 19:30
دلت گرفته ؟ - آره دل همه میگیره دل داشته باشی میگیره دیگه یا رفیق من لا رفیق له میخوای یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه ؟ مثل من چشمات و ببند د ببند دیگه چی میبنی ؟ - هیچ کس ( صدای خنده ) هیچ کس قشنگه دیگه ... هیچ کس همه کسه ، همه کس هیچ کسه (صدای خنده )" "من یک دعا گرفتم، میخواستم شما اینو برا من بخونین -...
-
بیشعوری
شنبه 15 آذرماه سال 1393 00:24
گاهی احترام به عده ای، دوست داشتنشون، هم کلامی باهاشون حتی دیدنشون میشه بزرگترین بی احترامی و توهین به شخصیت و وجود خودِ آدم گاهی باید یه عده رو ندید و نشنید. فریاد زد و بی ادب شد و رفت تنها کسی که میتونه مقابل یه بیشعور بایسته بیشعوری بزرگتره ِ این کتاب درباره بیشعوری در دوره معاصر است. بله، بیشعوری! و تاثیر عمیقی که...
-
اگه یه روزی قاتل شدم تعجب نکنید !!!
پنجشنبه 13 آذرماه سال 1393 01:16
چی ؟؟؟! عصبانیت نداره ؟؟؟ معلومه که داره. وقتی که از 10 روز قبل به پیشنهاد خودِ مثلا استادش امروزو برای ملاقات و ویرایش نهایی قبل از صحافی انتخاب شده. وقتی روز قبل برای محکم کاری و یادآوری تماس گرفتم. وقتی میدونه تهران اومدن در شرایط حاضر برام راحت نیست. وقتی اصرار داشتم ساعت دقیق برای قرار پیشنهاد کنه و با اطمینان...
-
احوالپرسی
جمعه 7 آذرماه سال 1393 21:37
گفت احوالت چطور است؟ گفتمش عالیست مثل حال گل حال گل در دست چنگیز مغول !!!
-
ربعِ قرنِ صدیقه
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1393 14:34
یادمه تو سالای مدرسه یه بار یه معلم دینی گفت همون اندازه ای که پدر و مادر گردن بچه هاشون حق دارن در مقابلشون مسئولن. پرسیدم مثلا کجا؟ گفت مثلا انتخاب اسم برای بچه جاییه که در قبالش از والدین سئوال میشه. همون موقع به این فکر میکردم که ینی مامان و آقاجون هم تو انتخاب اسم من کم گذاشتن و مسئولن؟ بزرگتر که شدم و معنی اسمم...
-
آنشرلی بی مخاطب
چهارشنبه 21 آبانماه سال 1393 00:03
یه ویژگی خیلی بارز من اینه که وقتایی که خیلی هیجانی میشم، مثل آنشرلی، اینقدر حرف میزنم تا از فرط هیجان و ورراجی دما حرارتم چند درجه ای بره بالا و دهنم کف کنه و بیوفتم به تپق زدن، اون موقع س که میفهمم طرف مقابل چه زجری کشیده بابت اینهمه پرحرفی و احتمالا(!) ساکت میشم. نه اینکه فکر کنید اتفاقای خاصی منو به این حد از...
-
نسل پیشرفته !!!
شنبه 17 آبانماه سال 1393 19:59
- سلام استاد + سلام خانوم، امری داشتید؟ - استاد کلاس امروز خــــیلی خوب بود، خواستم اینجا جدا ازتون تشکر کنم. همه چی عالی بود، کلللی چیز یاد گرفتیم. +خداروشکر، همیشه موفق و پیروز باشید. - اووووووووو. اســــــــــــــــــــتاد چقد رسمی حرف میزنید؟؟ + همسرم اینطور بیشتر میپسندن. - راستش میخواستم بگم شما خیلی خوبید. من...
-
پاییز تابستانی !
جمعه 9 آبانماه سال 1393 00:49
درخت های خانه ی پدری هم فصل ها را گم کرده اند انگار ... دلتنگ تابستان شده اند از جیره ی تابستانمان مخفی کرده بودند، که مچشان را گرفتیم ولی مزه ندارد انجیر های پاییزی طعم تنهایی و جا ماندگی داشت
-
حاج آقا خسروی
چهارشنبه 7 آبانماه سال 1393 13:58
تو روزای دانش آموزی معمولا از پیش نمازای مدرسه خوشم نمیومد. خیلی به ندرت میشد برم نماز جماعت. سوم راهنمایی که بودیم یه مرد عینکی، عمامه سفید، با ریش و سیبیل کوتاه و مرتب و قهوه ای، پوست گندمی ، لبخندی همیشگی، صدایی بی نهایت دل نشین و خلاقیتی مثال زدنی پیش نمازمون بود. یادمه اون سال به عشق حاج آقا خسروی همه بچه ها...
-
سند دریا به نام من بود
یکشنبه 4 آبانماه سال 1393 23:50
بعضی اوقات آدم خوابی می بینه که تا چند روز تو حال و هواش زندگی می کنه، مدام مرورش میکنه، برای همه تعریفش می کنه و هر بار پر از هیجان میشه، هر قدر هم تخیلی باشه باز هم حسش خیلی نابه. خواب دریا دیدم، یه ساحل بی نهایت زیبا، تو همه ساحل خودم بودم و خودم، ماسه ها از تمیزی برق میزد و گله به گله صدفای سفید رو ماسه بود، پا...
-
سرسره ی آسمان
دوشنبه 21 مهرماه سال 1393 23:49
صف بسته بودند ... با شوق پشت سر آخرین نفر ایستادم ... چشم از خنده ی بچه ها برنمیداشتم ... نفرات پیش رو را میشمردم تا کم شوند ... لحظه شماری کردم برای رسیدن ... رسیدم ... به من اجازه ی بازی ندادند ... گفتند: "زیادی بزرگ شدی" ... اشک ریختم، پا کوبیدم، التماس کردم ... "نمی خوام بزرگ باشم" من از بزرگ...
-
چالش معرفی کتاب
شنبه 12 مهرماه سال 1393 01:10
مدتیه اتفاق خوبی تو بلاگستان داره وبلاگ به وبلاگ پیش میره، هر کس تعدادی از بهترین کتاب هایی که خونده رو معرفی میکنه. رسم این بازی این بود که هر کس چند نفر رو به بازی دعوت میکرد. با این که معمولا عادت ندارم بی دعوت جایی برم ولی این یکی خیلی متفاوته ... - کوری، ژوزه ساراماگو، ترجمه مینو مشیری موقع خوندن این کتاب به حدی...
-
حافظ پاییزی
دوشنبه 7 مهرماه سال 1393 21:54
چند وقتیه فکر میکنم حال و هوای پاییز چیزیه شبیه فال حافظ، هر کس به فراخور حس و نیتش ازش برداشت متفاوتی داره، همه هم میتونن ادعا کنن حافظ دقیقا جوابشونو داده یه جورایی این غزل از همون اول ماجرا فقط برای شخص شخیص ایشون سروده شده. پاییز هم همینه، هر کس با حال مختلف می تونه اون حسی که می خواد رو ازش بگیره بدون اینکه...
-
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
سهشنبه 1 مهرماه سال 1393 00:09
18 سال تمام اول مهرم بوی درس و مشق داشت ... 18 سال تمام شهریور را از تیر و مرداد دوست تر داشتم چون بوی رسیدن ماه مهرم را داشت، بوی مدرسه، بوی دانشگاه، بوی رسیدنِ دوباره به دوستانی که همیشه جز بهترین اتفاقات زندگیم بودن و هستن، من همیشه ی همیشه عاشق پاییز بودم و از رسیدنش بی حد شاد می شدم. سالهای گذشته فکر میکردم اگر...