پناهجو

به کوه،
به مرزهای مین گذاری شده
برای رسیدن به بستری
که صدای گلوله
در آن شنیده نمی شود.

با خواب های نیمه کاره در چشمانش،
با وطنی
خلاصه شده در یک چمدان
به بیابان می زند،
به رود،
به مرزهای محصور شده با سیم خاردار.

در سومین سیاره ی منظومه ی شمسی
باید بستری
برای آسودن باشد.

یغما گلرویی


+ از خیلی چیزا تو ایران ناراضی بودم، دروغ چرا! هنوزم هستم ولی ... خدایا حس امنیت رو ازمون نگیر ... نیاد روزی که جای موتور و ماشین  تانک از کوچه هامون بگذره. نیاد روزی که جای صدای بازی و خنده آدما صدای رگبار و ضجه به گوشمون برسه ... خدایا این امنیت رو ازمون نگیر ... آمیـــن

ماه و ماهی

http://s6.picofile.com/file/8209078542/Untitledm.jpg

تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی
اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی

آه از نفس پاک تو و صبح نشابور
از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی

پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار
فیروزه و الماس به آفاق بپاشی

ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار
هشدار که آرامش ما را نخراشی

هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم
اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی


+بشنوید