زیادی تنها شدم

حرف زدن سخته ... تعریف کردن و توضیح دادن حرف دل سخته ... این که به یکی اجازه بدی سر موضوعی قضاوتت کنه و در موردت فکر کنه سخته ... این که حس کنی با حرف زدن داری وقتشو می گیری، این که حس کنی دیگه مثل قبل حوصله شنیدنتو نداره حوصله کمک بهتو نداره درد داره ... این که یه عالمه فاصله ببینی بیبتون ولی بازم فقط و فقط دلت بخواد حرفاتو به خودش بگی راحت نیس ... این همه حس استیصال بده خیلی بد.

ولی این که من هنوزم این قدر بهش وابسته م عالیه ... این که حرفمو می زنم عالیه ... این که دارمش عالیه.

آخ که چقدر دلم واسه قدیما تنگه ... واسه روزایی که سیر تا پیاز زندگیمو براش می گفتم و گوش می کرد ... من حرف داشتم واسه گفتن و اون وقت و حوصله داشت واسه شنیدن.

همه چی عوض شده ... یهویی، زیادی تنها شدم.

دلبستگی

بیش از خالی بودن دست هایم

از خالی بودن نگاهم می ترسم

که بعد از این همه مدت

نتوانست راز دلبستگی ام را

به تو بفهماند.


"ایرانم درد میکند"

_کشته شدن دو نفر در آتش سوزی خیابان جمهوری

_خودکشی جوان دست فروش در مترو

_هزینه ماهانه 2 میلیون تومانی بیماران ام اس

_کشف جسد جوان 18 ساله ورامینی پس از 11 روز

_مکارم شیرازی: با وجود اینترنت، ماهواره و موبایل تمام مفاسد دنیا را میتوان در خانه جمع کرد

_ابتکار: از تهران بروید!

_جهاد نکاح در قبایلی در خوزستان


اعدام، قتل، تجاوز، تورم ....

اخبار نخوانید. همیشه همین است، این درد درمان ندارد انگار!


+ پی نوشت: ای کاش آدمی وطنش را، همچون بنفشه ها، میشد با خود ببرد هرکجا که خواست...