-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 24 آبانماه سال 1397 11:56
بیست و نه ساله شدم ،اما عقبم،از خودم،از آرزوهام، از زندگیم، از همه چیز عقبم... همه چیز آزارم میدهند... به اندازه ی یک نوجوان ۱۸ساله سردرگمم و به اندازه ی یک زن ۵۰ ساله خسته ام و به اندازه خودم غمگینم ...
-
بیست و هشتمین سال
یکشنبه 21 آبانماه سال 1396 19:50
من بیست و هشت ساله شدم در فصلی که نشان از پاییزهای دوست داشتنیِ همیشگی ندارد در روزهایی که غرق روزمرگی هایِ خوب و بدِ اجباری زندگی شده ام در ساعاتی که درگیر تصمیمات مهمی برای زندگی هستم در لحظاتی که باید دوستاشان داشته باشم بیست و هشت سالگی یعنی هنوز به اندازه کافی جوان هستی، اما فاصله ی چندانی با سالمندی نداری ......
-
آرزوهای خشک شده ی نسل من
جمعه 3 شهریورماه سال 1396 23:54
قانون نانوشته ی آزمون های استخدامی: هیچکدام قبول نمیشویم فقط از آزمونی به آزمون دیگر منتقل میشویم... نا امیدتر و خسته تر و عصبی تر و کلافه تر از قبل! . . +میخوام یه کمپین راه بندازم با عنوان #تحریم_آزمونهای_استخدامی.... بلکه کمتر خودمون رو آزار بدیم و جیب این سازمان و اون نهاد رو پر پول کنیم!!!!
-
به مناسبت روز عشق
دوشنبه 25 بهمنماه سال 1395 19:22
سالهای اخر نوجوانی یا اوایل جوانی بودم که برای اولین بار احساس کردم عاشق شده ام! عشقی ندیده و نشناخته اما عمیق ... ادم مغروری بودم، آن روزها حاضر بودم هر درد و هجری را به تن بخرم اما زبان باز نکنم از درد درونم. دل خوش بودم به چراغ روشن یاهو مسنجر متفاوت ترین مخاطب آن روزهایم. امروز که فکر میکنم میبینم همه حرف هایی که...
-
پلاسکو تمام شد!
پنجشنبه 30 دیماه سال 1395 20:49
دیروز قصه ی احمد و صمد و سوختن ... امروز قصه ی آتش نشانان و پلاسکو و سوختن و آوار ... فردا...؟ +از اخبار متنفرم...
-
یلدا
چهارشنبه 1 دیماه سال 1395 11:49
شلوغ بازیای یلدا خیلی خوبه... اینکه این همه آدم هستن هنوز که میشه این همه کنارشون خوش باشی، اینکه پدر و مادر و پدر بزرگ و مادربزرگی هستن که میشه زیر سایه شون نفس کشید هر روز سال رو تحویل کرد، اینکه خواهرها و برادرایی هستن که میشه هم دل و همراه هم روزای خوب و بد رو گذروند، اینکه همسر و بچه ای هستن که میشه کنارشون...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 دیماه سال 1395 02:26
اونقدر بی حوصله م که حد نداره صدای ماشین شهرداری میاد که آویزون سطلای محوطه شده... کاشکی منم میبردن واسه بازیافت... شاید صدیقه ی بعدی یکم به درد بخور تر و بهتر میشد...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 17 آبانماه سال 1395 10:46
نافرجامی بده برای همه چیز حتی خود کشی ....
-
سقفی برای عشق
یکشنبه 31 مردادماه سال 1395 13:54
امروز، سی و یکم مرداد ماه یک هزار و سیصد و نود و پنج، یک پایان و یک شروع برای روزهای پیش رو... برگی جدید از دفتر زندگی الهی به امید تو
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 16 تیرماه سال 1395 00:57
تو طالع زن متولد آبان نوشته که دوست دارن مرد به دنیا اومده بودن و همیشه از این بابت حسرت میخورن! . گاهی اوقات، مثل امشب، دوست دارم وقتی ساعت از نیمه شب گذشت پای پیاده از خونه برم بیرون و تا صبح قدم بزنم و با خودم حرف بزنم و بغض کنم و گریه کنم و فکر کنم و سبک بشم وبرم و برم و برم تا برسم به ته دنیا ... حیف ! قدم زدن...
-
بازی زندگی
شنبه 29 خردادماه سال 1395 18:23
آتاری، میکرو، سگا، پلی استیشن، ایکس باکس ... هزار مدل ابزار بازی وجود داره و هزارها هزار بازی ؛ اما همه تو یک چیز مشترکن. همه شون یه گوشه ای از قصه ی زندگی ما آدمای دنیا رو بازگو میکنن. همه شون مدام بهت میگن لذت و معنای زندگی تو جنگیدن و پیش رفتن و امتیاز گرفتنه. همه شون میگن که همیشه غول مرحله ی بعدی بزرگتره، گاهی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 20 اردیبهشتماه سال 1395 21:52
+ قصد داشتم مثل امروزی بیام اینجا, با خوشحالی لینک بدم این پست و بنویسم که شد, بازم شد همونی که میخواستم..... ولی اینبار نشد که بشه! نشد.... بازم شکر
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1395 16:52
هر وقت زیادی احساس خوشبختی و شادی میکنم یه بعدی از وجودم نگران میشه, نکنه غم تو اتاق کناری بیدار شه از خواب, نکنه عمر خوشحالی هامون کوتاه باشه، یا اصلا نکنه چشممون کنن!!!! +خدایا شکرت. + میدونم که دائما یکسان نماند حال دوران، چه موقع شادی چه غم! +میخوام بیشتر از خوبی ها بگم, از روشنایی ها, از شادی ها...
-
[:شادی]
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 01:36
مثل حس حضور دستان مهربان خدا .... مثل حس وجود آدمایی با قلبی به وسعت دریا.... مثل حس نزدیک شدن به یک آرزو.... مثل حس خوب ساختن.... مثل حس خوب داشتن.... مثل حس خوب زندگی کنار تو.... + اتفاق های خوبی در حال وقوع هستن.
-
به همین بد مزگی!
دوشنبه 9 فروردینماه سال 1395 15:23
امروز همزمان با نم نم بارون خورشید خانم هم داشت میتابید. کامل و قوی و دوست داشتنی. رفتم تو حیاط و دنبال رنگین کمون گشتم. همه طرف، همه جا، پایین و بالای آسمون رو گشتم ولی نبود که نبود!!! گاهی هم اینطوری میشه دیگه، همه توجیه های علمی و تجربی میگن باید باشه و اویی که مدت هاست منتظر و بی تاب دیدارشی با یک نبودن ساده همه...
-
عاشقترانه ها (1)
شنبه 15 اسفندماه سال 1394 22:17
وقتی صداتو دورگه میکنی و -مثلا- خشن صدام میزنی: "ززززززن". صدای آب شدن حبه حبه قندها رو میشنوی از تَهِ دلم؟ +یکسالِ خیلی خوب، خیلی سریع گذشت و من به اندازه ی تمام نفس هایی که در این یکسال کشیدیم خداوند را شاکرم به خاطر داشتنت.
-
انتخاب!
یکشنبه 18 بهمنماه سال 1394 11:51
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 آذرماه سال 1394 00:12
شنیده بودم ک تنفر بیشتر از هر چیز و هر کس رو خود ادم تاثیر میذاره, بیشترین فشار و فرسایش برای کسیه که این حسو تو دلش نگه میداره, تا قبل از این، اینا فقط شنیده های من بودن, ولی الان میتونم بگم تجربه شدن. تا امروز هیچ وقت این حسو به کسی نداشتم، الانم نمیخوام که داشته باشم ولی واقعا یه سری حس ها ارادی نیست. فراموش کردن و...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 آذرماه سال 1394 22:02
سلام امشب اومدم که بنویسم. هنوز نمیدونم چی ولی میخوام که بنویسم. چند وقته یاد روزایی میکنم که تحت هیچ شرایطی امکان نداشت یه چرخی تو بلاگستان نزنم و وبلاگارو زیر رو نکنم. اصلا انگار تا این کارارو نمیکردم روزم تموم نمیشد. ولی الان! کلا گاهی میشه که یادم میره اینجا هم وجود داره و وقتی که یادم میاد که یادم رفته بوده کلی...
-
خداحافظ بیست و پنج سالگی
پنجشنبه 21 آبانماه سال 1394 21:05
خداحافظی کلا مقوله ی سخت و دوست نداشتنی زندگی هر کسی ست, خداحافظی از عزیزی که برای همیشه ترکت می کند و باید او را به دل زمینی خاکی بسپاری و تا آخر عمر با خاطراتش آب شوی, خداحافظی از روزهای شیرین دانشجویی, خداحافظی از کاری که دوستش داشتی و به هر دلیلی مجبور به ترکش هستی, خداحافظی از... از هزاران اتفاق و انسان دوست...
-
نور, صدا, تصویر ... شروووع
دوشنبه 4 آبانماه سال 1394 21:43
با اطمینان می تونم بگم تو زندگیم چیزی نبوده که واقعا و با تمام وجود و قلبم طالبش باشم و بهش نرسیده باشم, دیر و زود داشته ولی همیشه همونی شده که میخواستم, به همون چیزی رسیدم که آرزوشو داشتم, از این بابت همیشه خدا رو شکر میکنم, چون بی شک خدا همیشه حواسش خیلی خیلی بیشتر از حق من بهم بوده و البته بعد از این هم هست. این...
-
عاشورا
شنبه 2 آبانماه سال 1394 23:24
کاش یه روزی بفهمیم عاشورا چیزی فراتر یک جنگ نابرابر بود. پیام حسین چیزی جز مظلومیت خود و خانواده اش بود. دلسوزی برای حسین و ابوالفضل بزرگترین توهین به بزرگ مردان تاریخ زمین است. کاش تحفه ی این محرم کمی معرفت درک عظمت عاشورا باشد. +خیلیا رو دیدم، میگن آدم دلش میسوزه برای امام حسین که این همه سختی کشیده !!!
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 25 مهرماه سال 1394 12:01
یه وقتایی میرسه ک میبینی وایسادی جلو زندگی و با همه وجود و توان با هم درگیرید ... یه دعوا و جنگ واقعی. همه تلاشتو که کردی، میبینی زورت بهش نمیرسه، یا حداقل پیروزی با تاوان از دست دادنش برات رقم میخوره. این وقتا باید دستاشو محکم بگیری تو دستات، یه لبخند رضایت بزنی و تو چشماش خیره بشی و بگی باشه، هر چی تو بگی. بری کنار...
-
مهرِ مهربان
چهارشنبه 1 مهرماه سال 1394 23:42
پاییز رسیده، چندین ساعته که رسیده، حسش میکنی؟ اوهوم. ما که از چند روز پیش اومدنشو دیدیم و حسش کردیم. ولی این پاییز با همه پاییزای قبلی فرق داره ... این بار تو هستی، تو اینجایی، دقیقا جایی که 25 ســــــــــال آزگار برات رزرو بوده تا برسی. یادته؟! اولین بارون پاییزی توو شهریور چقددددر خیسمون کرد؟ خیلی وقته که دارم تو...
-
پناهجو
شنبه 21 شهریورماه سال 1394 23:45
به دریا می زند، به کوه، به مرزهای مین گذاری شده برای رسیدن به بستری که صدای گلوله در آن شنیده نمی شود. با خواب های نیمه کاره در چشمانش، با وطنی خلاصه شده در یک چمدان به بیابان می زند، به رود، به مرزهای محصور شده با سیم خاردار. در سومین سیاره ی منظومه ی شمسی باید بستری برای آسودن باشد. یغما گلرویی + از خیلی چیزا تو...
-
ماه و ماهی
شنبه 7 شهریورماه سال 1394 15:03
تو ماهی و من ماهی این برکه ی کاشی اندوه بزرگی ست زمانی که نباشی آه از نفس پاک تو و صبح نشابور از چشم تو و حجره ی فیروزه تراشی پلکی بزن ای مخزن اسرار که هر بار فیروزه و الماس به آفاق بپاشی ای باد سبک سار مرا بگذر و بگذار هشدار که آرامش ما را نخراشی هرگز به تو دستم نرسد ماه بلندم اندوه بزرگی ست چه باشی، چه نباشی +بشنوید
-
پیرمرد
سهشنبه 20 مردادماه سال 1394 00:00
روزی که پیرمرد رو برای اولین بار دیدم وضعیت خوبی نداشت! از دیدنمون خوشحال شد، برامون آرزوی خوشبختی کرد و گفت که حتما عروسیمون میاد. بعد از بیرون اومدن از خونه تا یکی دو روز از فکرش بیرون نمیومدم. اینکه آینده هممون یه روزی این شکلی جون کندن و پر پر زدن جلو چشم عزیزانمونه. اینکه باید یه روزی خجالت زده ی همسر و فرزند...
-
صداااا، صدااااا، صدای پا
دوشنبه 12 مردادماه سال 1394 15:27
وقتی که شدیدن نیاز به شنیدن صدای فرهاد داری و مامان بغل دستت خوابه و هدست هم اذیت میکنه و حاضری نیم ساعت رابط هدست رو با دست محکم بگیری تا فرهاد تو اعماق وجودت بخونه ... با صدای بی صدا مث یه کوه بلند مث یه خواب کوتاه یه مرد بود یه مرد... با دستای فقیر با چشمای محروم با پاهای خسته یه مرد بود یه مرد شـــــــــــــــب با...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1394 13:25
انگار مثل اصحاب کهف از خواب بیدار شدم بعد از حدود یک ماه و نیم بی اینترنتی! بلاگ اسکای آبی شده. سرعت بالا رفته. همه وبلاگ ها کلی نوشته ی جدید دارند که فکر نمیکنم بتونم همشون رو بخونم و ... دلم تنگ شده بود برای وب گردی های بیخودی و بی هدفم. به یه نتیجه ای رسیدم: دیگه مثل قدیما به اینترنت و دنیای مجازی وابسته نیستم. فکر...
-
بهشت
سهشنبه 19 خردادماه سال 1394 14:55
ساحل خلیج فارس - سکوت شب - صدای دریا - ماه کامل - نسیم خنک - صدای دریا - سر روی پای یار - سکوت شب - دست یار بین مو - صدای دریا - نوازش دستای یار - ماه کامل - بوی دست یار - یه پیشونی تب دار - نسیم خنک دریا - حس بوسه ی یار ...