-
اسب ها
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 20:25
ما چند نفر در کافه ای نشسته ایم با موهایی سوخته و سینه ای شلوغ از خیابان های تهران با پوست ...... ما چند نفر در کافه ای نشسته ایم با موهایی سوخته و سینه ای شلوغ از خیابان های تهران با پوست هایی از روز که گهگاه شب شده است ما چند اسب بودیم که بال نداشتیم یال نداشتیم چمنزار نداشتیم ما فقط دویدن بودیم و با نعل های خاکی...
-
ترانه بارانی
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 18:39
سر زد به دل دوباره غم کودکانه ای آهسته می تراود از این غم ترانه ای باران شبیه کودکی ام پشت شیشه هاست دارم هوای گریه خدایا بهانه ای! قیصر امین پور
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 فروردینماه سال 1391 19:07
رسم دنیا خیلی عجیبه... وقتی که داری همه وجودت از یه چیز فرار میکنی دنبالت میاد اونقدر میاد تا بالاخره خسته شی وا بدی و قبولش کنی، وقتی بالاخره تونستی با دلت و عقلت بپذیریش حالا نوبت اونه که ناز کنه و از دستت فرار کنه... حالا اگه یه خورده مغرور باشی نه یه کم شک داشته باشی، نری دنبالش... خودتون پیش بینی کنید چی میشه!!!!
-
پیری زودرس یک انقلاب
دوشنبه 7 فروردینماه سال 1391 19:54
علی امیری/نویسنده ی افغان و استاد دانشگاه ابن سینای کابل از انقلاب اسلامی به رهبری آیتالله خمینی در ایران، درست، سی و سه سال میگذرد. عدد سی و سه مانند عدد هفت و ده و دوازده معنای رمزی و سمبلیک دارد. سی و سه رمز جوانی و اقتدار است. در کتاب مقدس آمده است که مسیح در سی وسه سالگی به صلیب کشیده شد. و دربهشت مردان همیشه...
-
سخنان متفاوت احمدی نژاد در مورد حجاب
یکشنبه 6 فروردینماه سال 1391 13:56
جناب آقای رئیس جمهور باز هم درفشانی فرموده اند!!! ای کاش هزینه های سر سام آوری که برای تجهیز این گشتهای ارشاد میشه یه جای دیگه خرج میشد. باور کنید با هزینه میشه به راحتی همه بچه های خیابونی را سازمان داد، امکانات داد بهشون و مطمئنا در آینده تبدیل نخواهند شد به زنا و مردای عقده ای که خودشون رو تو خیابونا اینطوری که...
-
ریشه در خاک
شنبه 5 فروردینماه سال 1391 22:06
من اینجا ریشه در خاکم من اینجا عاشق این خاک از آلود گی پاکم من اینجا تا نفس باقیست می مانم من از اینجا چه می خواهم؟ نمی دانم! امید روشنائی گر چه در این تیره گی ها نیست من اینجا باز در این دشت خشک تشنه می مانم من اینجا روزی آخر از دل این خاک با دست تهی گل بر می افشانم من اینجا روزی آخر از ستیغ کوه چون خورشید سرود فتح...
-
بلوک تنهایی
سهشنبه 1 فروردینماه سال 1391 23:40
برای مسعود که خیلی زود رفت.): بالاخره صاحب خانه شدم به وسعت دو متر وارتفاع تا آسمان خدا یادم می آید تاچهل روز سقف چکه می کرد تا به یک لایه سنگ سیاه ایزو بامش کردند اینجا چه زود به زود همه خانه دار می شوند وقتی صدای کلاغ می آید می دانم کسی دراین حوالی نیست عید که می رسد بوی سبزه می آید و گلهای پر پر راستی آدرسم یادت...
-
:(
یکشنبه 28 اسفندماه سال 1390 23:13
نمی دونم چرا امسال هر چی میگردم بوی عید نمیاد.... همیشه از اول اسفند با همه وجودم بوی عیدو میشنیدم ولی امسال هنوزم اصلا حس نوروز ندارم. البته خدا هم که انگار شوخیش گرفته امسال اونم انگار حس عید نداره میخود زمستونی نگهمون داره.... امسال به جای عمو نوروز بابا بوئل میادااااا دودکشاتونو تمیز کنید تا هدیه هاتون دوده ای نشن!
-
بوی عیدی
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 21:08
بوی عیدی، بوی توپ، بوی کاغذرنگی، بوی تند ماهیدودی وسط سفرهی نو، بوی یاس جانماز ترمهی مادربزرگ، با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستهگیمو در میکنم! شادی شکستن قلک پول، وحشت کم شدن سکهی عیدی از شمردن زیاد، بوی اسکناس تانخوردهی لای کتاب، با اینا زمستونو سر میکنم، با اینا خستهگیمو در میکنم! فکر قاشق زدن یه...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 12:49
به خودت مگیر شیشه ی پنجره تمیزت میکنن که کوه را بی لکه ببینند و آسمان را بی چرک به خودت مگیر شیشه... تمیزت میکنند که دیده نشوی
-
ای کاش...
شنبه 27 اسفندماه سال 1390 00:31
ای کاش آدمی وطنش را مثل بنفشه ها در جعبه های خاک یک روز می توانست همراه خویشتن ببرد هر کجا که خواست; در روشنای باران در آفتاب پاک! شفیعی کدکن
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 اسفندماه سال 1390 10:40
من هرگز نمی نالم ! قرنها نالیدن بس است... می خواهم فریاد بزنم اگر نتوانستم سکوت می کنم .... خاموش مردن بهتر از نالیدن است
-
احمدینژاد: در مجلس بعضی با زدن چندتا شاسی فوق لیسانس شدند
چهارشنبه 24 اسفندماه سال 1390 21:58
نمی فهمم تو این مملکت کی داره کیو تحقیر میکنه!!! این آدم با این طرز صحبت همه چیه این مملکت رو برده زیر سئوال، واقعا متاسفم برا مملکتی که رئیس جمهورش اعتراف میکنه نماینده هاش که با پشتوانه مدارک عالی اومدن روی کار همه چیشون تقلبیه... به چی میشه اعتماد کرد تو این مملکت گل و بلبل من نمی دونم... با وجود تلاش حامیان دولت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 اسفندماه سال 1390 23:01
آزارم میدهد دیدن آن منظره که مادری کودکش راسیلی میزند ولی کودک بازهم دامانش را رها نمیکند، کجاست آن قاضی تا حکم کند که مادر منبع محبت است یا کودک ؟!! زنده یاد حسین پناهی
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 21:53
می گویند مرا آفریدند از استخوان دنده چپ مردی به نام آدم حوایم نامیدند یعنی زندگی تا در کنار آدم یعنی انسان همراه و هم صدا باشم Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA * می گویند میوه سیب را من خوردم شاید هم گندم را و مرا به نزول انسان از بهشت محکوم می نمایند بعد از خوردن گندم و یا شاید سیب چشمان شان باز گردید مرا...
-
آدم های زیبا
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 21:51
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA در دنیا آدم هایی هستند که به ظاهر زنده اند، نفس می کشند، راه می روند، حرف می زنند، زندگی می کنند؛ اما در حقیقت اسیر دنیا،برده زندگی و ذلیل حوادث هستند. اینان، برای آنکه نمیرند آنقدر خود را کوچک می کنند که گویا مرده اند. اما انسان های آزاده ممکن است کوتاه زندگی کنند ولی تا...
-
کوک کن ساعت خویش
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 21:48
اعتباری به خروسِ سحری، نیست دگر دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است کوک کن ساعتِ خویش ! که مـؤذّن، شبِ پیـش دسته گل داده به آب Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA و در آغوش سحر رفته به خواب کوک کن ساعتِ خویش ! شاطری نیست در این شهرِ بزرگ که سحر برخیزد شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین دیر برمی خیزند کوک کن ساعتِ...
-
زن ایرانی
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 21:45
سرزمینم خاک افسونگر دل خاورمیانه نام تو تاریخ تو مردان کویت جاودانه من زن ایرانی ام ایرانی از جنس تن تو هم صبور و هم غیورم طفلی از آبستن تو من زن ایرانی ام همسایه و هم نسل شیرین خواهر تهمینه و هم قصه ی پوران و پروین من زن ایرانی ام اهل تمدن زاده پارس مثل دریا میخروشم من خلیجام تا ابد فارس من زن ایرانی ام یک چشمه شرم...
-
خلقت زن
دوشنبه 22 اسفندماه سال 1390 00:06
از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت. فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد: چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید؟ خداوند پاسخ داد: دستور کار او را دیده ای؟او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد. باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.باید بتواند با خوردن قهوه تلخ...
-
بهار (1)
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 12:17
بهار به ستون آجری که عرضش بیش از دوبرابر شانه های باریکش بود تکیه داده بود و داشت به پهنای صورت کوچک واستخوانیش اشک می ریخت. از شدت ترس و خجالت روش نمی شد برگرده و نگاهی به در دفتر مدرسه بندازه؛ تو دلش خودشو به خاطر گناهی که نمی دونست چیه ملامت می کرد، خودشو مقصر می دونست اما نمی دونست چه کار کرده...؟؟!! Normal 0...
-
روسری سیاه من
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 20:44
ترس نشسته در دلم ، غمزده در نگاه من سهم من از زنانگی ، روسری سیاه من ! راز دلم نهان شده... پشت سر حجاب من غرق گناهم ، تو بیا ، باز بشو نقاب من روسری سیاه من ! سهم من از ستاره ها! دور زحل نشسته ای ، در گذر شراره ها تیر نگاه هرزه ها حکم خلاصی که گرفت نوبت حبس تو ومن... زیر گره ها شل وسفت روسری سیاه من ! بخواب روی...
-
تغییر دنیا
شنبه 20 اسفندماه سال 1390 17:43
بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است: "کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم. بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم و تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم. در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم. اینک که در آستانه مرگ هستم می...
-
اولین گام!
چهارشنبه 17 اسفندماه سال 1390 20:38
دوباره شروع کردم دقیقا نمی دونم چرا. ولی حس میکنم این نیازه تو وجود خودم. نیاز دارم یه جایی داشته باشم تا یه سری از حرفامو اونجا بنویسم حتی اگه هیچ وقت هیچ کس نخوندشون. این نه یه وبلاگ فمنیستیه نه سیاسی فقط حرف دله یه دختر ایرانیه....همین! خیلی وقت بود به فکر ساختنش بودم ولی چند وقت اخیر خیلی بیشتر از ظرفیتم درگیر...