-
جنس من!!!!
چهارشنبه 17 آبانماه سال 1391 12:24
بخواهیم یا نه خشونتها جزیی از زندگی زنان سرزمین من است: یکی به نگاه هرزه همکارانش عادت میکند یکی به بوق زدن ماشینهایی که رد می شوند یکی به امر و نهی های محترمانه همسرش یکی به سرک کشیدن به حریم شخصی اش تحت عنوان عشق یکی به سوال و جوابهای آمرانه پدرش یکی به فحش شنیدن از همسر و تحمل بددهنی هایش تحت این عنوان که : مرده...
-
باغ های کندلوس
سهشنبه 16 آبانماه سال 1391 10:33
چرا فکر کردی تنهایی من مثل یه گلیم پاخوردهست که توی مطبخ هر خونهای میشه پهناش کرد؟ تنهایی من رنگ و بوی دیوار و پنجره و گلیم خونهی خودم رو داره. نمیدونم اینا چند میارزه! ولی تنهایی من مثل تنهایی هر کس دیگهای محترمه. باغ های کندلوس /ایرج کریمی
-
حسین پناهی
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 22:03
پیرمرد همسایه آلزایمر دارد ... دیروز زیادی شلوغش کرده بودند او فقط فراموش کرده بوداز خواب بیدار شود ...! ------------------------------ کهکشانها کو زمینم؟ زمین کو وطنم؟ وطن کو خانه ام؟ خانه کو مادرم؟ مادر کو کبوترانم؟ من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ، ای زمان؟ ------------------------------- درختان می گویند بهار...
-
رستگاری در شائوشنگ
یکشنبه 14 آبانماه سال 1391 20:16
اندی: میدونی مکزیکیها در مورد اقیانوس آرام چی میگن؟ رِد: نـه. انـدی: میگن هیچ گذشتهای نداره. این دقیقن همون جایـیه که من مـیخوام زندگی کنم. یه جای گرم بدون هـیچ خاطره ای The Shawshank Redemption
-
نامه سر گشاده ابراهیم نبوی
چهارشنبه 3 آبانماه سال 1391 13:32
محمود جان! تا به حال بیش از ده نامه در این هشت سال برایت نوشته ام. از روزهایی که جیک جیک مستونت بود تا حالا که فصل زمستونت رسیده. گاهی با خشم،گاهی با شوخی، گاهی با همدردی از صمیم قلب. البته تقریبا همیشه بعید می دانستم این نامه ها در مخاطبش که تو باشی اثر کند، ولی راستش را بخواهی آنها را برای خوانندگان این نوشته ها می...
-
مقایسه...
شنبه 29 مهرماه سال 1391 10:33
دختر آبت نبود نونت نبود درس خوندنت چی بود....؟؟؟!!! لیسانستو که گرفته بودی میموندی خونه تا لنگ ظهر میخابیدی. بعد میرفتی پای اینترنت یه گشتی تو فیس بوک، بلاگ، یاهو و... ناهارتو حاضر و آماده میخوردی اگه حوصله نداشتی یا اعصابت الکی خورد بود میتونستی به خاطر غذا بهونه بگیری و احتمالا کسایی بودن که لوست کنن و نازتو بکشن....
-
والا چه عرض کنم!
سهشنبه 18 مهرماه سال 1391 21:25
من: چرا اینقدر شهر شلوغه؟ کلا بلوار امینو بستن؟ چه خبر شده؟ مامان: وا مگه خبر نداری! ضریح امام حسین که داشتن می ساختن کامل شده چند روزی گذاشتن برا زیارتش... ۳ هفته س شهر همین شکلیه. تو نبودی ندیدی!!! من: یکی به من بگه دقیقا زیارت چی؟؟؟؟؟ پول دارن جمع میکنن دیگه؟؟!! :| قضاوت با شما.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 مهرماه سال 1391 00:50
به یزدان که گر ما خرد داشتیم کجا این سرانجام بد داشتیم
-
پاریس، تگزاس
یکشنبه 9 مهرماه سال 1391 00:47
والت : فکر میکردم از بلندی میترسی؟ تراویس : از بلندی نمی ترسم ... از سقوط می ترسم! ( پاریس ، تگزاس - ویم وندرس )
-
راه بهشت!!!
سهشنبه 4 مهرماه سال 1391 22:04
روحانی راه مسجد را گم کرده بود . از کودکی خردسال پرسید : فرزندم ! مسجد این محل کجاست ؟ کودک گفت: آخر همین خیابان ، به طرف چپ بپیچید ، آن جا گنبد مسجد را خواهی دید . روحانی گفت: آفرین فرزند! من هم اکنون در آنجا سخنرانی دارم ، تو میخواهی به سخنانم گوش دهی ؟ کودک پرسید :درباره چه چیزی صحبت میکنی ،حاج آقا !؟ روحانی گفت:...
-
تاکسی
یکشنبه 2 مهرماه سال 1391 14:01
سالای آخر دبیرستان بود. همیشه از اتوبوس فراری بودم بوی گازوئیل حالمو بد می کرد، تا می شد حتما با تاکسی رفت و آمد می کردم. یادم نمیاد کجا میرفتم ولی احتمالا باشگاه بوده. چون اون روزا مسیرهای من منتهی بود به خونه، مدرسه و باشگاه. مدرسه که سرویس داشت پس میمونه باشگاه.... Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 27 شهریورماه سال 1391 12:02
برای حسین دریاپور و زنان آزاد، مردان بیدار برای مردانی که بیدار نمی شوند و زنان را آزاد نمی خواهند نگاهت داشتند به پشت برگرداندنت پاهایت را باز کردند و تمام بدنت را کشتند همه جا را حتی لای موها،حتی لای پاها سپس بر صورتت اخم کردند و آزادت کردند این بار هم نتوانستند فریاد مخفی شده در گلویت را پیدا کنند. رحمان سهندی
-
قهوه تلخ!
سهشنبه 14 شهریورماه سال 1391 19:08
درباریان : بفرمائید، خوش آمدید قربان، . قدم رنجه فرمودید ..... ای همه قربانتان ای کاش امشب را هم میماندید، .... چقدر این روزهای خوش زود به پایان رسید، آقایان بگریید ....... آقا محمد خان : ما باید گریه کنیم به حالِ این مُلک، ما که از همه چیز و همه کس دل بریدیم، شما هم به هیچکس دل نبندید. بترسید، از مالی که به زور...
-
نبایستی بیاندیشید.....
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 21:53
و می اندیشید که نبایستی بگوید هیچ بسکه بیشرمانه و پست است این تزویر. چشم را باید ببندد تا نبینتد هیچ بسکه زشت و نفرت انگیز است این تصویر. .........................................................................
-
هزار دستان
یکشنبه 5 شهریورماه سال 1391 21:05
چه روزگار سیاهی که آدم از آدم میترسه ، حقیقتا چه نخبگانند این جانیان، کز هوای مایه ی زندگی مرگِ بی صدا میسازند . اینان از آن دسته کیمیاگرانند که طلا مس میکنند . (جمشید مشایخی . هزاردستان . کاری از علی حاتمی)
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 19:14
نامه ای خطاب به ولی امر مسلمین جهان از طرف یک بازمانده زلزله آذربایجان : به رسم ادب نامه ام را با سلام آغاز می کنم پس سلام بر تو ای ولی امر مسلمین!!! قبل از آغاز سخنم می خواهم کمی از خودم برایت بنویسم تا حداقل بدانی که چه کسی این نامه را برایت نوشته هر چند که شاید هیچگاه خود نخوانی ولی اطرافیانت شاید برایت بازگو کنند،...
-
برای آذربایجانم.....
چهارشنبه 25 مردادماه سال 1391 01:58
روز قدس؟! قدس من اینجاست . . . دو قدم آن طرفتر . . . کنار کودک زیر آوار. . . قدس امسال من آذربایجان است . . . قدس امسال من مادران گریان است . . . قدس امسال من پدران داغدار است . . . امسال نمی خواهم مشت بر دهان کسی بکوبم. . . من دیگر برای کسی مرگ نمی خواهم . . . بس است دیگر . . . تا کی برای مردم جهان مرگ بفرستم؟ من...
-
سلطان و هیزم شکن
دوشنبه 23 مردادماه سال 1391 23:01
هنگا م غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد . در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا میداد پادشاه به پیرمرد نزدیک شد ... هنگا م غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد . در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند...
-
اهم اخبار شنبه بیست و یک مرداد
یکشنبه 22 مردادماه سال 1391 19:27
-
مادر
پنجشنبه 19 مردادماه سال 1391 00:37
علی کشاورز : ایـــن دنـــیــــا ایـــنـــقـــد کـــثــیفــه کـــه بـــا اشــک هـــای تـــو هـــم پـــاک نـــمـــیـــشــه ... ------------------------------------------------------------------------------------------- "مادر" کارگردان : علی حاتمی
-
سئوال
جمعه 6 مردادماه سال 1391 17:10
چشاتو ببند و به صدای جهان گوش کن چه صدایی میشنوی ؟؟؟ صدا رو دوست داری ؟؟ اگه نه دوست داشتی چه صدایی بشنوی؟
-
خستم خدا
چهارشنبه 4 مردادماه سال 1391 01:07
خداوندا ...... قیامتت را بر پا کن!!! تو اگر خسته نشده ای ، ما عجیب خسته ایم ..
-
چند اثر از مانا نیستانی
یکشنبه 1 مردادماه سال 1391 18:53
Under the Rainbow Hide Story Leaking A Painful Message There is No Political Prisoner in Iran!
-
چاه
پنجشنبه 29 تیرماه سال 1391 20:02
روزی روزگاری تو یه شهر خیلی دور پادشاهی عادل حکمرانی می کرد. همه مردم پادشاهشون رو دوست داشتن. هر فرمانی که پادشاه صادر می کرد بی چون و چرا اطاعت می شد. روزی روزگاری تو یه شهر خیلی دور پادشاهی عادل حکمرانی می کرد. همه مردم پادشاهشون رو دوست داشتن. هر فرمانی که پادشاه صادر می کرد بی چون و چرا اطاعت می شد. شهر در صلح و...
-
آدمک کوکی
شنبه 24 تیرماه سال 1391 12:02
صدای یه آهنگ توی مغزم می پیچه، هرچی سعی می کنم نشنوم فایده ای نداره. یادم می آد، صدای زنگ آلارم موبایلم. دستم رو دراز می کنم گوشی رو از روی پاتختی بردارم ولی هرچی دستمو روی میز می چرخونم به هیچی که شبیه موبایلم باشه نمی خوره. یادم می افته برای اینکه تو خواب خاموشش نکنم گذاشتمش روی میزتحریرم، دورترین نقطه از تخت، امروز...
-
به کـــــــوروش چه خواهیم گفت؟؟؟
سهشنبه 20 تیرماه سال 1391 18:28
به کـــــــوروش چه خواهیم گفت؟ اگر ســـــــر بر آرد ز خــــــــــــــاک اگـــــــر باز پرسد ز مــــــــــــــا چه شد کـــــــردار پــــــــــــــاک ؟ چه شد ملک ایـــــــران زمـــین ؟ کجایند مردان این ســـــــرزمین ؟ به کـــــــوروش چه خواهیم گفت؟ اگر ســـــــر بر آرد ز خــــــــــــــاک اگـــــــر باز پرسد ز...
-
...
پنجشنبه 15 تیرماه سال 1391 23:07
کوچ عقیده امید اعتصاب غذا
-
رنگ خدا
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 17:33
میدونی چیه هیچ کی منو دوس نداره ..من میدونم چون نمیبینم همه از دست من میخوان فرار کنن .....معلممون میگه خدا شما نابیناهارو بیشتر دوست داره چون نمیبینید .ولی من گفتم خانم اگه مارو دوست داشت چرا مارو نابینا کرد تا اونو نبینیم بعد گفت خدا دیدنی نیست ولی همه جا هست میتونید اونو حس کنید . گفت شما با دستاتون میبینید .حالا...
-
گشت ارشاد
پنجشنبه 8 تیرماه سال 1391 21:03
حروم اون آمپولیه که دونه ای 220 هزار تومن پولشه و تو باید ماهی سه تاشو بزنی... حروم زندگی این بدبخته که حسرت یه عروسی به دلش مونده..زده بالا ، متوسل شده به تابلوی کائنات... حروم اون نزول خوره که اگه سر ماه پول با اسکونتش حاضر نباشه،اسباب و اثاثیه پدر و مادر من رو بعد از 30 سال کار تو آموزش و پرورش این مملکت میزیزه سر...
-
خط پایان
چهارشنبه 7 تیرماه سال 1391 12:15
تقدیم به همه دوستان، هم کلاسی ها و هم دوره ای های عزیزم. از بین جمعیت فقط فریاد می شنیدم،صداهای نامفهوم، نمی تونستم تشخیص بدم صاحب صدا کیه. همه جمعیت از دوستام بودن ولی هیچ کدوم از صداها رو نمی شناختم..... از بین جمعیت فقط فریاد می شنیدم،صداهای نامفهوم، نمی تونستم تشخیص بدم صاحب صدا کیه. همه جمعیت از دوستام بودن ولی...