کراوات

سال ها پیش عریضه نویسی پیری در گوشه ای از شهر مشغول به کار بود که انصافا خوب می نوشت و نسبت به هم قطارها دخل خوبی داشت. از قضا این پیرمرد با کلاه پهلوی و کراوات پشت ماشین تایپ می نشست. که گناهی بزرگ تر از استفاده از کراوات و کلاه منصوب به خاندان پهلوی وجود ندارد. از این راه اسلام در خطری واقع می شد که از وجود آخوندا و جوجه طلبه هایی که چه با لباس مقدس روحانیت و چه بدون آن با چشم و دست و پا دنبال ناموس مردم هستند، نمی افتد.

ادامه مطلب ...

جادوگر شهر اُز

مترسک: من مغز ندارم، تو سرم پر از پوشاله!
دوروتی: اگه مغز نداری پس چه جوری حرف میزنی؟
مترسک: نمیدونم... ولی خیلی از آدمها هم هستن که بدون مغز یه عالمه حرف میزنن!


جادوگر شهر اُز - ویکتور فلمینگ