یه ویژگی خیلی بارز من اینه که وقتایی که خیلی هیجانی میشم، مثل آنشرلی، اینقدر حرف میزنم تا از فرط هیجان و ورراجی دما حرارتم چند درجه ای بره بالا و دهنم کف کنه و بیوفتم به تپق زدن، اون موقع س که میفهمم طرف مقابل چه زجری کشیده بابت اینهمه پرحرفی و احتمالا(!) ساکت میشم.
نه اینکه فکر کنید اتفاقای خاصی منو به این حد از هیجان میرسوننا، نه. ساده ترین اتفاقا، مثل همین تغییر قالب وبلاگم، مثل پالتویی که خیلی دوستش داشتم ولی قیمتش دوبرابر همه ی موجودی کارتم بود و باهاش خداحافظی کردم یا مثلا بخش یه عمل جراحی پیوند کبد یا پیوند تاندونای مچ دست از شبکه سلامت یا خوندن یه پست خوب تو وبلاگ یکی از دوستام و خیلی اتفاقات این چینی و روزمره .
حالا میدونید قسمت بد ماجرا کجاست، اونجایی موقع این هیجان و شعف کسی نباشه تا بتونم حرف بزنم، این مواقع لولیدن تمام این انرژی رو توی سلولام حس میکنم و دلم میخواد جیغ بزنم، میخوام برم تو خیابون بدووم، خیلی وقتاش حتی گریه م میگیره. تازگیا یه راهکار خوب براش پیدا کردم، تماشای فیلم یا انیمیشن، حس خیلی خوبی بهم میده.
+قالب جدیدمو خیلی دوست دارم (مخصوصا اسلاید شو)، ولی واسه یه سری تغییرات نیاز به کمک دارم. کیست مرا یاری کند؟
+تنهایی ینی مواقع آنشرلی شدن کسیو نداشته باشی تا حوصله شنیدنت رو داشته باشه ...
جشنواره وبلاگ نویسی پست های مقدس در رابطه با شهدای دانشجو آغاز به کار کرد.
یک مسابقه وبلاگ نویسی توپ در رابطه با شهدا
اطلاعات بیشتر در لینک و یا در سایت زیر:
atrejebhe.ir
جشنواره وبلاگ نویسی پست های مقدس در رابطه با شهدای دانشجو آغاز به کار کرد.
یک مسابقه وبلاگ نویسی توپ در رابطه با شهدا
اطلاعات بیشتر در لینک و یا در سایت زیر:
atrejebhe.ir
وبلاگ خوبی داری
به منم سر بزن!!
روزی روزگاری سهراب
صدیقه ی جان، چند پست خوندم ، شادباشی عزیز
عمرن بهت سر نمیزنم
خودت شاد باشی
سلام
قالب جدید مبارک باشه...قالب ساده و زیبایی انتخاب کردین
سلام
ممنون
تولدت مبارک صدیقه جان
شاد باشی و سلامت ایشالا
ممنونم
تولدت مبارک صدیقه جوووون
ممنونم خانوم دکتر عزیزم
خیلی دلمون براتون تنگ شده ها... خلوت نشده سرتون؟
من که توی ِزندگیم عادت کردم به بیمخاطب بودن. به این نتیجه رسیدم که اگه توقعم از دیگران کم باشه بهتره
قالب ِقشنگیه. رسمیه
منم اینو قبول دارم ...هرچند از اون دسته حقایق درد آور حساب میشه واسه شخصیت من
من کاملا درکت میکنم، اما ترجیح میدم تو این حالت هیجانی کسی کنارم نباشه، چون اونقدر حرف میزنم، که به یه جایی میرسم که خودم از صدای خودم اعصابم خرد میشه و فکر میکنم بقیه هم این حسو دارم و اینجا دقیقا نقطه ایه که از این حرف زدنم پشیمون میشم عذاب وجدان میگیرم
عذاب وجدان؟؟ من؟؟؟ ابدن
چه خوبه که درکم میکنی رها جان