ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

برای خوب ترین واژه ی جهان

آقا جونم سلام؛

یادمه اون موقع ها که بچه بودم همیشه برام مسئله بود که چرا من بهت میگم "آقا" مثل همه بچه های دیگه "بابا" نمیگم، فکر میکردم شاید یه چیزی بین ما متفاوته ولی نمیدونستم اون چیه، چندین بار تلاش کردم بابا صدات کنم تا مثل بقیه باشم ولی نمیشد؛ اصلا انگار قدرتشو نداشتم. خیلی وقته این چیزا برام اهمیتی نداره، چطوری صدا کردنت مهم نیس، مهم اینه که صدات کنم.

همیشه وقتی با پدرای دیگه مقایسه ت میکردم همه وجودم میشد افتخار به وجود پدری مثل تو. کسی که متفاوته، خوبه خیلی خوب، کسی که خیلی قشنگ فکر میکنه، کسی که خیلی خیلی مهربونه، کسی که همیشه از چشمای خسته ش آرامش میباره، کسی که وجودش نه تنها تعادل و آرامش خونه س که کل محل یه روز نبودنش رو حس میکنن و دلتنگش میشن.

میدونی آقا، این روزا عجیب حس میکنم نفسم به نفسات بسته س، این روزا وقتی خستگی و دردت رو میبینم قلبم پاره پاره میشه، میشه ازت بخوام همیشه پیشم باشی، میشه همیشه چراغ و روشنایی قلب و زندگی من باشی. 

آرزومه اگه روزی مردی خواست بشه مرد زندگیم مثل تو باشه، میدونم که هیچکس مثل تو تو دنیا نیس ولی حداقل شبیه تو باشه، یکم از این همه خوبی تورو داشته باشه. 

بابای خوب خودم خیلی خیلی دوستت دارم، تو تنها و تنها تکیه گاه پشت گرمی منی، همیشه کنارم بمون. اقاجون بزرگترین و دوست داشتنی ترین مرد دنیای کوچیکم خیلی حرف برات دارم  ولی فکرام کلمه نمیشن خیلی وقته، شاید یه روزی خیلی بیشتر ازت نوشتم.

روزت مبارک آقاجون

دخترک ته تغاری تو صدیقه

آرزو

یه قطره بارون ...

یه ذره پاکی ...

یه ریزه شادی ...

یه دوست ...

میون این همه خشکی، کثیفی، غم و تنهایی ام

آرزوست


دلخوشی

درست تو ساعتا و دقایقی که منتظر یه پیام متفاوتم -یه چیزی که حالمو خوب کنه- مدام صدای گوشی بلند میشه؛ پیام میاد؛ ولی نه از مشترک مورد نظر، از دوستای و همکلاسی های قدیمی، پیام های مهربونی و دلتنگی میاد، از کسایی که ماه هاست  بی خبرم.

شاید میخوان داغ دل تازه کنن و هر لحظه یاددآوری کنن که اون حرفایی که باید بیاد نمیاد و هیچ وقت گفته نمیشه؛ 

شایدم میخوان بگن هنوزم کسایی هستن تو زندگیم که بی ادعا دوستم دارن و به یادمن. 

با همین دلخوشی های ساده زنده م...


"مادر، جان است"


به دنیا که می آییم

بند ناف که بریده میشود
ما از مادر جدا میشویم
اما
مادر هیچ وقت از کودکش جدا نمی شود

حتی درآن دنیا

مادر نفسش
پلک زدنش
آه کشیدنش
لب خندش
تپش قلبش
به فرزندش بسته است

سن ندارد
جا ندارد
با چه کسی و کجا ندارد
تمام حواسش پی کودکیست
که برای او هیچ وقت بزرگ نمی شود

می شود برای تمام 
لحظه های نگرانی مادر
تمام انتظارش ، بی تا بی اش
مُرد ، هزار بار مُرد

می شود جان داد
به پای بوی تنش
دستهایش
قدمهایش 
صدا کردنش
و نگاه بی هوایش
به تمام لحظه هایی
که حواس کودکش نیست

مادر مرهم و محرم با هم است
جان است
عمر است
و یکپارچه بودنش خوشبختیست

و مادر نبودن ندارد
مرگ ندارد
مادر همیشگیست

یک ماندنِ بی تکرارِ ابدی

* برای مادرم و برای خواهرانم که بهترین زنان زمینند... برای همه مادران و زنان سرزمینم

مصلحت نان

متاسفانه سیاست مردان این سرزمین خوب همه مان را می شناسند

بلدند چه کنند تا صدای اعتراضی از احدی نشنوند

حکم رانان خوب از تاریخ درس میگیرند و ما سخت فراموشکاریم

مردمی هستیم به شدت مصلحت اندیش و بزدل

هیچ چیز هیچ وقت بهتر نخواهد شد، همیشه همین بوده و همین می ماند.