داشتن یک دوست همیشه خوب است؛
کسی که تو روزایی که از خانه و خانواده دوری، بشود بک جور دلگرمی و آرامشِ عمیق و واقعی.
کسی که همیشه و در جاییِ که باید، باشد.
کسی که وقتی بهش فکر میکنی ذهنت لبریز بشود از خاطره، خاطراتی از بهترین و شادترین و تکرار نشدنی ترین روزهای زندگی.
کسی که دیدن موفقیت هایش تو زندگی تا جایی کیفورت کند از شادی که از پیروزی و موفقیت خودت شاد و سرخوش میشوی.
تو دختر "نون" فروردینی و قلب بهار، همیشه بهاری باش نازنینم.
+برای فرزانه ترین فرزانه دنیای کوچک من.
+اسم بهترین دوستتون چیه؟
باید چیز خاصی در مورد حدود و قوانین جهان وجود داشته باشه، و چه چیزی میتونه خاص تر از این باشه که هیچ حد و مرزی وجود ندارد؟ تلاش و همت انشان هم نباید حد و مرزی بشناسه.
همه ما متفاوتیم.
زندگی هر چقدر هم که بد به نظر برسه، همیشه کاری هست که بشه انجام داد و توش موفق بود.
تا زمانی که زندگی هست، امید هست.
لذت تماشای یه فیلم خوب و خوندن یه کتاب خوب چیزیه تا چند روز آدمو تو یه حس خاص نگه میداره. مدام میخوام توی ذهنم مرورش کنم و دوباره و چند باره ازش لذت ببرم. دیدن این فیلم خالی از لطف نیست.
از بچگی نامه نوشتن رو دوست داشتم ولی هیچ وقت دوستی خارج از شهرمون نداشتم که بخوام با نامه باش در ارتباط باشم، وقتی هم که دوست راهِ دور داشتم موبایل و اس م اس و یاهو مسنجر و وایبر و واتساب و ... از یادم برده بود که یه روزایی چقـــــــدر غبطه میخوردم به کارت پستال فرستادن شب عید خواهرام.
حدود دوماه پیش خواهر یکی از دوستای عزیزم برام نامه نوشت. شدم بابالنگ درازش. کسی که باهاش حرف میزنه و درددل میکنه و از علایقش میگه، بدون اینکه از قبل همو دیده باشیم.
نامه نگاری خوبه. توو این دنیایی که آدما حتی یه اندازه حرف زدن هم برای هم وقت ندارن اینکه بدونی 1000 کیلومتر اونطرف تر یه دختر مهربون و نازنین ِ هجده ساله برات وقت میذاره و مینویسه و پست میکنه و منتظر میمونه تا جواب نامه ش به دستش برسه، عالیه. اینکه یه دوست خوب به لیست دوستات اضافه شه خیلی خوبه، حتی اگر تا امروز این دوست رو ندیده باشی. اینکه بعد از پست نامه ت منتظر و گوش به زنگ میمونی تا پستچی بیاد یه حس نابِ که برای من کمتر تکرار شده.
+فهیمه نازنینم، ممنونم به خاطر این همه حس تر و تازه.
میخواستم یه چیزی شبیه انشا بنویسم، یه چیزی تو مایه های انشاهای دوران مدرسه از اولین تحویل سالی که کنار مامان و آقاجون یه نفر دیگه رو هم داشتم، اولین تحویل سالی که کاملا بیدار بودم و سرحال و مشغول بازی و خوشگذرونیِ دورهمی. میخواستم از عید دیدنی هامون بنویسم که بیشتر از قبل احساس میکردم حتما لازمه انجام بشه و از عیدی های خوب و دلچسبی که گرفتیم.
از مسافرت شیرازمون بنویسم، که چقدر شیراز رو دوست داشتم تو این سفر و چقـــــدر مردم شیراز رو دوست تر داشتم. میخواستم بگم یه عالمه احساس غرور کردم وقتی رفتم تخت جمشید و چقدر غصه خوردم وقتی دیدم خودمون این سرمایه و امضای ملی رو نابود کردیم. به این فکر کردم اگه سرستون ها و بقیه ی تخت جمشید هم هنوز سرجاشون بودن چـــــــــــی میدیدیم اینجا و چقـــــــدر بیشتر کیفور میشدیم.
میخواستم از یه نوروز و تعطیلات عالی بنویسم، از روزهایی که یقینا بهتر از نوروزهای قبلی و شاید بهتر از بعدی ها بود.
+سال نو مبارک.
+ دائما یکسان نماند حال دوران غم مخور ...