دل تکونی از خونه تکونی واجب تره، دلتو بتکون، از حرفا، بغضا، آدما؛
دلتو بتکون از هرچی که تو این یک سال یادش دلتو به درد آورد؛
از خاطره هایی که گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود؛
از نفهمیدن اونایی که همیشه فهمیدیشون؛
دلتو بتکون از کوتاهی های خودت؛
اگه با یه ببخشید منم مقصر بودم یکی رو آروم میکنی، آرومش کن؛
دلتو بتکون ...
یه نفس عمیق بکش ...
سلام بده به بهار ...
به اتفاقای خوب ...
+ دلمو تکوندم از اونایی که دلمو شکستن... از اونایی که به عمد یا غیر عمد آزارم دادن
از هیچ کس دلگیر نیستم
چون دلم تازه شده
بهار شده تو دلم
حرف زدن سخته ... تعریف کردن و توضیح دادن حرف دل سخته ... این که به یکی اجازه بدی سر موضوعی قضاوتت کنه و در موردت فکر کنه سخته ... این که حس کنی با حرف زدن داری وقتشو می گیری، این که حس کنی دیگه مثل قبل حوصله شنیدنتو نداره حوصله کمک بهتو نداره درد داره ... این که یه عالمه فاصله ببینی بیبتون ولی بازم فقط و فقط دلت بخواد حرفاتو به خودش بگی راحت نیس ... این همه حس استیصال بده خیلی بد.
ولی این که من هنوزم این قدر بهش وابسته م عالیه ... این که حرفمو می زنم عالیه ... این که دارمش عالیه.
آخ که چقدر دلم واسه قدیما تنگه ... واسه روزایی که سیر تا پیاز زندگیمو براش می گفتم و گوش می کرد ... من حرف داشتم واسه گفتن و اون وقت و حوصله داشت واسه شنیدن.
همه چی عوض شده ... یهویی، زیادی تنها شدم.
بیش از خالی بودن دست هایم
از خالی بودن نگاهم می ترسم
که بعد از این همه مدت
نتوانست راز دلبستگی ام را
به تو بفهماند.