ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

حس خوبیه وقتی میخوای از شغلت بیای بیرون، اما مدیرت با لحن کاملا التماس گونه ازت می خواد بمونی نه تنها مدیر بلکه همه ی همکارا میزگرد تشکیل میدن که راضیت کنن بمونی، همه از این که داری میری تعجب می کنن و ناراحت میشن. این ینی موفق بودی. این ینی تو اولین تجربه ی شغلی تونستی خوب عمل کنی ... 


+ همیشه از این که یه فرد خنثی باشم که بود و نبودش فرقی نداره بیزار بودم. 

+ همیشه خواستم از هر جا گذشتم یه ردپا از خودم بزارم یه ردپای خوب و یه مشت خاطره و حس دوست داشتنی ... 

+ نمی دونم باید برم یا بمونم !!! 


وال پیپر

اگه روان شناس بودم به مراجعم میگفتم عکس پس زمینه ی تلفن همراه و کامپیوترشو نشونم بده، بی شک خیلی چیزایی که باید با توضیحش میفهمیدم با دیدن عکس ها متوجه می شدم، خیلی چیزا رو از حس و حال درونی یه آدم میشه از همین انتخابا فهمید. 

این قضیه در مورد شخص خودم که خیلی صادقه، همیشه تصویری رو انتخاب میکنم که معرف حال درونیم باشه. این اتفاق شاید زیاد هم عامدانه نباشه ولی ناخودآگاه تمایلم به همچین تصاویری هست ... الان که عکسای قبلی رو مرور میکنم کاملا شرح حالی از گذشته تا امروز پیش روم میاد، فکر میکنم در مورد خیلی هامون همین طور باشه، نه؟ 


این روزا عکس وال پیپرمو خیلی دوست دارم ... کاشکی یه روز اینطوری سوار اسب بشم ... 

فکر کنم حس و حال این روزام فهمیدنی باشه :)



نسبت یار به هر بی سر و پا نتوان کرد ...

حالا که نیستی باید یاد بگیرم چطور فرداهای بی تو را زندگی کنم. 

از خدا که پنهان نیست از تو هم نباشد، گاهی عجیب دلتنگت می شوم. اما یاد گرفتم رامش کنم و خاطراتت را بگذارم و بگذرم و باز برسم به بی کسی های شیرین و همیشگی ام ...

قسم به همان احساسی که روزی بود و امروز نیست، من خوبم. بهتر از تمام روزهایی که تو بودی و از بودنت سرشارم می کردی ... 


+ عنوان برگرفته از ترانه ای از گروه دنگ شو


پانزدهم دی ماه نود و دو بود که به خودم قول دادم هیچ وقت تو زندگیم قانع نباشم. همیشه چشمم دنبال اون پله بالایی ها باشد. تجربه ی این بیست و چهار و سال و نه ماه و خورده ای زندگی ثابت کرده هر وقت زیاده خواه بودم به اتفاقات و جاهای خوبی رسیدیده ام و هر وقت قانع شدم هم دقیقا به خواسته های قانعانه ام رسیدم و هیچ وقت از جایگاهم و روند اتفاقات راضی نبودم. (!)

امروز باز قانع شدم به کاری که هیچ ربطی به من و تحصیلات و هر چیز دیگه ای که مربوط به من است ندارد. قلبن از این اتفاق شاد نیستم ولی فکر میکنم باید از جایی شروع کرد و احتمالا اینجا نقطه ی آغاز جدیدی برای ادامه زندگیست؛ شاید جایی که مجبورم کند برای رسیدن به جایگاه اصلی تلاش کنم. 


+شازده کوچولو میگفت آدمیزاد هیچ وقت اونجایی که هست خوش نداره... 

گوشواره

تو زندگی خیلی حرفا شنیدیم که گفتن باید آویزه ی گوش بشن که در مورد اکثر قریب به اتفاقشون هم این اتفاق نیوفتاده. یکی از چیزایی که چند سال پیش جایی خوندم و همین حس گوشواره بودن بهم دست داد این بود که هیچ وقت در مورد چیزی توضیح نده چون کسی که حرفت رو باور میکنه نیاز به توضیح نداره و اونی که باور نمیکنه با هزار توضیح هم باورت نمیکنه، این یکی از استثنائات بود که میتونم با اطمینان بگم بیش 90 درصد مواقع بهش عمل کردم. 

جاهایی لازم بوده اتفاقاتی رو توضیح بدم و دادم، نه برای اینکه کسی حرفمو باور کنه بلکه برای اینکه خودمو مرور کنم.