درخت های خانه ی پدری هم فصل ها را گم کرده اند انگار ...
دلتنگ تابستان شده اند
از جیره ی تابستانمان مخفی کرده بودند، که مچشان را گرفتیم
ولی مزه ندارد انجیر های پاییزی
طعم تنهایی و جا ماندگی داشت
بعضی اوقات آدم خوابی می بینه که تا چند روز تو حال و هواش زندگی می کنه، مدام مرورش میکنه، برای همه تعریفش می کنه و هر بار پر از هیجان میشه، هر قدر هم تخیلی باشه باز هم حسش خیلی نابه.
خواب دریا دیدم، یه ساحل بی نهایت زیبا، تو همه ساحل خودم بودم و خودم، ماسه ها از تمیزی برق میزد و گله به گله صدفای سفید رو ماسه بود، پا برهنه تو ساحل راه میرفتم ولی ماسه خیلی نرم بودن. دریا یه آبی فوق العاده تمیز و شفاف، با موجای خیلی مهربون و آروم میومد ساحل و برمیگشت.
نمیدونم چی شد که برگشتم خونه، تو شمال نه ها، خونه خودمون، از کوچه پس کوچه و پشت بوم خونه ها و در و پنجره هاشون رد می شدم تا برسم خونمون. بعد از 2 ساعت پیاده روی رسیدم خونه، مسیری که فقط باید پیاده طی میشد. همش به این فکر میکردم که وقتی با ماشین 6-7 ساعت راه هست تا نزدیک ترین دریا من چطوری پیاده دوساعته رسیدم. ولی اینم میدونستم که هیچ کس جز من این راهو بلد نیست و نمی تونه بره. سند دریا به نام من بود.
یه دریای اختصاصی، یه ساحل رویایی داشتم فقط و فقط برای خودم.
+ عاشق همه اتفاقای غیر ممکنیم که تو دنیای خواب فقط ممکن میشن.
+ اگه قرار باشه یکی از جلوه های طبیعت رو به عنوان بهترینش انتخاب کنم بی شک تنها انتخابم دریاست.
چند وقتیه فکر میکنم حال و هوای پاییز چیزیه شبیه فال حافظ، هر کس به فراخور حس و نیتش ازش برداشت متفاوتی داره، همه هم میتونن ادعا کنن حافظ دقیقا جوابشونو داده یه جورایی این غزل از همون اول ماجرا فقط برای شخص شخیص ایشون سروده شده. پاییز هم همینه، هر کس با حال مختلف می تونه اون حسی که می خواد رو ازش بگیره بدون اینکه شباهتی به حال و روز شخص دیگه که داره از فصل عاشقی انرژی میگیره داشته باشه.
+ چرا همیشه به محض رسیدن پاییز یه سری حسا برمیگردن، تلقینی نه، واقعیه واقعی میان ... شاید پاییز فصل نبش قبر احساس باشه.
حس خوبیه وقتی میخوای از شغلت بیای بیرون، اما مدیرت با لحن کاملا التماس گونه ازت می خواد بمونی نه تنها مدیر بلکه همه ی همکارا میزگرد تشکیل میدن که راضیت کنن بمونی، همه از این که داری میری تعجب می کنن و ناراحت میشن. این ینی موفق بودی. این ینی تو اولین تجربه ی شغلی تونستی خوب عمل کنی ...
+ همیشه از این که یه فرد خنثی باشم که بود و نبودش فرقی نداره بیزار بودم.
+ همیشه خواستم از هر جا گذشتم یه ردپا از خودم بزارم یه ردپای خوب و یه مشت خاطره و حس دوست داشتنی ...
+ نمی دونم باید برم یا بمونم !!!
اگه روان شناس بودم به مراجعم میگفتم عکس پس زمینه ی تلفن همراه و کامپیوترشو نشونم بده، بی شک خیلی چیزایی که باید با توضیحش میفهمیدم با دیدن عکس ها متوجه می شدم، خیلی چیزا رو از حس و حال درونی یه آدم میشه از همین انتخابا فهمید.
این قضیه در مورد شخص خودم که خیلی صادقه، همیشه تصویری رو انتخاب میکنم که معرف حال درونیم باشه. این اتفاق شاید زیاد هم عامدانه نباشه ولی ناخودآگاه تمایلم به همچین تصاویری هست ... الان که عکسای قبلی رو مرور میکنم کاملا شرح حالی از گذشته تا امروز پیش روم میاد، فکر میکنم در مورد خیلی هامون همین طور باشه، نه؟
این روزا عکس وال پیپرمو خیلی دوست دارم ... کاشکی یه روز اینطوری سوار اسب بشم ...
فکر کنم حس و حال این روزام فهمیدنی باشه :)