ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

"انسان کوک شده"

دست هایش را کوک کرده بودند
تا ماشه ها را بچکاند
پاهایش را کوک کرده بودند
... تا به هر سویی قدم بردارد
در میدان های جنگ شلیک ها کرد
حماسه ها آفرید
در واپسین نبردها
به سوی امتدادی که مرز نام داشت,قدم ها برداشت
پاهای کوکی اش بروی مین ها رفتند
دست های کوکی اش دیگر بر ماشه ها حاکم نبودند
به سوی کسانی که دستور میدادند
فریاد زد
اما فهمید لب هایش نیز کوکی هستند
کوک شده بودند
که همیشه سکوت کنند

"علی رسولی"

راستی چند روز مانده به عید؟؟؟

آخرین هفته ی زمستان است
همه چشم انتظار چهره ی عید
پر شده شهر از هوای بهار
عطر گل های سرخ و سبز و سپید

... در خیابان و کوچه و بازار
دست در دست مادر و پدرند
کودکان با نشاط آمده اند
تا لباس قشنگ و نو بخرند

ادامه مطلب ...

تصمیم

گروهی از بچه ها در نزدیکی دو ریل راه آهن، مشغول به بازی کردن بودند. یکی از این دو ریل قابل استفاده بود ولی آن دیگری غیرقابل استفاده. تنها یکی از بچه ها روی «ریل خراب» شروع به بازی کرد و پس از مدتی روی همان ریل غیرقابل استفاده خوابش برد.سه بچه دیگر هم، پس از کمی بازی روی «ریل سالم»، همان جا خوابشان برد. قطار در حال آمدن بود ، و سوزن بان تنها می بایست تصمیم صحیحی بگیرد. ادامه مطلب ...

بریدا


استاد ادامه داد: "هرگز شرم نداشته باش آن چرا که زندگی به تو ارائه می کند، بپذیر و سعی کن از جام هایی که پیش رو داری، بنوشی. تمامی شراب ها باید نوشیده شوند، برخی فقط یک جرعه و بقیه تمام تنگ."

-" چطور می توانم تشخیص دهم؟"

- " با طعمش، فقط کسی که شراب تلخ را چشیده باشد، شراب خوب را می شناسد."

 بریدا- نوشته ی پائولو کوییلو- ترجمه آرش حجازی