ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

جنس من!!!!

بخواهیم یا نه خشونتها جزیی از زندگی زنان سرزمین من است:

یکی به نگاه هرزه همکارانش عادت میکند
یکی به بوق زدن ماشینهایی که رد می شوند
یکی به امر و نهی های محترمانه همسرش
یکی به سرک کشیدن به حریم شخصی اش تحت عنوان عشق
یکی به سوال و جوابهای آمرانه پدرش
یکی به فحش شنیدن از همسر و تحمل بددهنی هایش تحت این عنوان که : مرده دیگه ! اعصابش ضعیفه !
یکی به کتک خوردن از دست برادر
یکی به گرفتن حقوق کمتر نسبت به همکارن مردش
یکی به انجام کارهای خانه به عنوان وظیفه اش
یکی به عرفهای خانوادگی برای ازدواج با پسر عمو
یکی به تجاوزهای شبانه شوهر
یکی به نگاههای متعجب مردم وقتی در خیابان سیگار می کشد
یکی به لبخندهای کثیف مردان وقتی تنها به پارک میرود
یکی..
یکی..
خشونت علیه زنان خیلی چیز عجیبی نیست .
خیلی راحت اتفاق می افتد، خیلی سریع میشود جزئی از فرهنگ و خیلی آسان همه می پذیریمش !
اما مرحله ی بعد از شناخت و پیدا کردن مشکل ، حل آن و همکاری ِ
همه ی زنان برای تغییر این فرهنگ اشتباه است !

مقایسه...

دختر آبت نبود نونت نبود درس خوندنت چی بود....؟؟؟!!! 

لیسانستو که گرفته بودی میموندی خونه تا لنگ ظهر میخابیدی. بعد میرفتی پای اینترنت یه گشتی تو فیس بوک، بلاگ، یاهو و... ناهارتو حاضر و آماده میخوردی اگه حوصله نداشتی یا اعصابت الکی خورد بود میتونستی  به خاطر غذا بهونه بگیری و احتمالا کسایی بودن که لوست کنن و نازتو بکشن. بعد میتونسی با خیال راحت کل بعدارظهرتو یا کتاب بخونی یا بری بیرون گشت و گذار شب که میشه هر وقت دلت میخاد یه محیط آروم داری که توش بخابی بری نت یا هر کار دیگه  که خاستی...


ادامه مطلب ...

خستم خدا

خداوندا ......

قیامتت را بر پا کن!!!

تو اگر خسته نشده ای ، ما عجیب خسته ایم ..

راه!

راه رفتنی رو باید رفت. ولی راهی رو که باید برگردی اصلا نری خیلی بهتره. هر یه قدمی که به جلو برمیداری باید صد قدم با هزارتا سختی برگردی عقب تا برسی جای اولت. 

تازه اون موقع می فهمی هر چقدر هم بری به جای اولت نمی رسی! اونجا رو همون موقع که رفتی پشت سرت خراب کردی. 

هر قدر راهی که میری قشنگ تر و راحت تر باشه برگشتش سخت تر و دورتره. 

آره. راه رفتنی رو باید رفت؛ ولی راه برگشتنی رو نه! نباید قدم بزاری توش.... 

ادامه مطلب ...

حاجی احرام دگر بند....

درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند

در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه ان دوره گرد خود خدا بود

درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست
زنده یاد حسین پناهی