تا جایی که یادم میاد همیشه آسمون رو خیلی دوست داشتم. از نگاه کردن به عظمتش، به رنگاش، به ابراش به همه چیش لذت می بردم. مسلما همیشه آسمون شب بوده که خیلی برام جذابتر بوده و از آسمون شب عاشق ستاره ها بودم و البته هنوزم وقتایی که تو اون روزا گم میشم به همون اندازه دوستشون دارم.
یادمه همیشه شبای تابستون که می شد و بیرون می خوابیدیم قبل از خواب کلی با ستاره م حرف می زدم -ستاره من همیشه پرنورترین و بزرگترین ستاره ی آسمون بود- از همه چی بهش می گفتم، براش از اتفاقای روز می گفتم، از شادی هام تعریف می کردم؛ براش از غصه ها و ناراحتی های بچگانم می گفتم حتی گاهی اوقات براش گریه می کردم، دلم براش تنگ می شد. وقتایی که می رفتیم سفر هم دنبالمون میومد، آخه همیشه یه ستاره به پرنوری و بزرگی اون تو محدوده دید من بود. ولی تو سفر که نمی شد زیر آسمون خوابید...
یادمه اون روزا یه کارتونی پخش می شد که یه ستاره اومده رو زمین پیش یه دختر، همیشه آرزو می کردم این اتفاق واسه منم بیوفته، همیشه دوست داشتم ستاره مو بغل کنم و ببوسمش،دوست داشتم یه سری چیزا رو یواشکی در گوشش بگم؛ هیچ وقت نیومد؛ همیشه دست نیافتنی بود.
نه ستاره کوچولوی من نترس، تو همیشه دوست خوب من می مونی، حتی اگه دیگه حرفی واست نداشته باشم، تو همیشه اینجایی، دقیقا تو بهترین زاویه دید من موقع خواب...
"شب خوش"
سلام
خیلی زیبا بود
.
.
.
وسرشار از احساسات
ممنون
ممنون
هوا گرم هست
من گرم تر از هوا
نه من داغم که هوا گرم هست
فقط یک حوا داغی آدم را می فهمد
قشنگ بود شعرتون. مرسی
به به چه تفاهمی!
برای منم جالب بود :)