https://lh6.googleusercontent.com/-PcV_7bOaA7Q/T7vRV6xzz2I/AAAAAAAACAE/711ym7GsVm8/s400/mozqv1n2u2u0f7mbida7.png


قصه نیستم که بگوئی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی ...

من دردِ مشترک‌ ام

مرا فریــــــــــــــــــــاد کن.

بابابزرگ

در خانه برخلاف همیشه بازه، صدای گریه همه کوچه را برداشته، چراغ های ایوان منتهی به اتاق بالایی خاموشه، می دونم چی شده؛ اما باورم نمیشه، بابابزرگ رفته...!