چشم بند به چشم؛ سفت و شق و رق ایستادم. همه این سال های آخر فقط با چشم بند میتونم بخوابم، اگه بخوابم! اونقدر ذهنم آشفته س که حتی چشم بند سیاه هم نمی تونه یه تصویر یک دست سیاه بهش بده. چند سالی هست که موهای آشفته مو آقا رضا سلمونی مرتب می کنه. حسین پسر آقا رضا رو دو هفته پیش اعدام کردن، علی می گفت بعد از اعدام هیچ کس آقا رضا رو ندیده!
ادامه مطلب ...مرور میکنم گذشته نه چندان دور را.... گذشته ای که در آن "شیرزنی" از میان
زنانِ پاک این سرزمین ، با داغی در دل ، با غمِ هجرانِ پدر ، دوری او را
تاب نیافت، رفت تا اوج....
به مناسبت ۱۱ خرداد ماه، سالگرد عروج هاله سحابی :
شما که روحِ زندگی هستید
و زندگی بی شما اجاقیست خاموش،
شما که نغمهیِ آغوشِ روحِتان
در گوشِ جانِ مرد فرحزاست،
شما که در سفرِ پُرهراسِ زندگی، مردان را
در آغوشِ خویش آرامش بخشیدهاید
و شما را پرستیده است هر مردِ خودپرست، ــ
عشقِتان را به ما دهید
شما که عشقِتان زندگیست!
و خشمِتان را به دشمنانِ ما
شما که خشمِتان مرگ است!
درمکه که رفتم خیال میکردم دیگر تمام گناهانم پاک شده است غافل از اینکه تمام گناهانم گناه نبوده و تمام درستهایم به نظرم خطا انگاشته و نوشته شده بود
درمکه دیدم خدا چند سالیست که از شهر مکه رفته و انسانها به دور خویش میگردند
در مکه دیدم هیچ انسانی به فکر فقیر دوره گرد نیست دوست دارد زود به خدا برسد و گناهان خویش را بزداید غافل از اینکه ان دوره گرد خود خدا بود
درمکه دیدم خدا نیست و چقدر باید دوباره راه طولانی را طی کنم تا به خانه خویش برگردم و درهمان نماز ساده خویش تصور خدارا در کمک به مردم جستجوکنم
آری شاد کردن دل مردم همانا برتر از رفتن به مکه ایست که خدایی در آن نیست
زنده یاد حسین پناهی