سند دریا به نام من بود

بعضی اوقات آدم خوابی می بینه که تا چند روز تو حال و هواش زندگی می کنه، مدام مرورش میکنه، برای همه تعریفش می کنه و هر بار پر از هیجان میشه، هر قدر هم تخیلی باشه باز هم حسش خیلی نابه.

خواب دریا دیدم، یه ساحل بی نهایت زیبا، تو همه ساحل خودم بودم و خودم، ماسه ها از تمیزی برق میزد و گله به گله صدفای سفید رو ماسه بود، پا برهنه تو ساحل راه میرفتم ولی ماسه خیلی نرم بودن. دریا یه آبی فوق العاده تمیز و شفاف، با موجای خیلی مهربون و آروم میومد ساحل و برمیگشت.

نمیدونم چی شد که برگشتم خونه، تو شمال نه ها، خونه خودمون، از کوچه پس کوچه و پشت بوم خونه ها و در و پنجره هاشون رد می شدم تا برسم خونمون. بعد از 2 ساعت پیاده روی رسیدم خونه، مسیری که فقط باید پیاده طی میشد. همش به این فکر میکردم که وقتی با ماشین 6-7 ساعت راه هست تا نزدیک ترین دریا من چطوری پیاده دوساعته رسیدم. ولی اینم میدونستم که هیچ کس جز من این راهو بلد نیست و نمی تونه بره. سند دریا به نام من بود.

یه دریای اختصاصی، یه ساحل رویایی داشتم فقط و فقط برای خودم. 


+ عاشق همه اتفاقای غیر ممکنیم که تو دنیای خواب فقط ممکن میشن.

+ اگه قرار باشه یکی از جلوه های طبیعت رو به عنوان بهترینش انتخاب کنم بی شک تنها انتخابم دریاست.