سلطان و هیزم شکن

هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد . در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا میداد پادشاه به پیرمرد نزدیک شد ...

هنگام غروب، پادشاه از شکارگاه به سوی ارگ و قصر خود روانه می شد . در راه پیرمردی دید که بارسنگینی از هیزم بر پشت حمل میکند لنگ لنگان قدم بر میداشت و نفس نفس صدا میداد پادشاه به پیرمرد نزدیک شد و گفت : مردک مگر تو گاری نداری که بار به این سنگینی میبری .هر کسی را بهر کاری ساخته اند. گاری برای بار بردن و سلطان برای فرمان دادن و رعیت برای فرمان بردن . پیرمرد خند ه ای کرد و گفت : اعلی حضرت، اینگونه هم که فکر میکنی فرمان در دست تو نیست . به آن طرف جاده نگاه کن. چه میبینی؟
پادشاه: پیرمردی که بارهیزم بر گاری دارد و به سوی شهر روانه است .
پیرمرد: میدانی آن مرد، اولادش از من افزون تر است و فقرش از من بیشتراست؟
پادشاه: باور ندارم، از قرائن بر می آید فقر تو بیشتر باشد زیرا آن گاری دارد و تو نداری و بر فزونی اولاد باید تحقیق کرد .
پیرمرد : اعلی حضرت آن گاری مال من و آن مرد همنوع من است .او گاری نداشت و هر شب گریه ی کودکانش مرا آزار میداد چون فقرش از من بیشتر بود گاری خود را به او دادم تا بتواند خنده به کودکانش هدیه دهد .
بارسنگین هیزم، باصدای خنده ی کودکان آن مرد، چون کاه بر من سبک میشود .
آنچه به من فرمان میراند خنده ی کودکان است و آنچه تو فرمان میرانی گریه ی کودکان است!

از گناه تنفر داشته باش نه از گناهکار
گاندی
نظرات 2 + ارسال نظر
فاطمه سه‌شنبه 24 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 18:38

ازگناه تنفر داشته باش نه از گناهکار
خیلی جمله ی قشنگیه.باید سعی کنیم هممون بهش برسیم هرچند سخته اگه بخاطر اشتباهاتمون همدیگرو سرزنش نکنیم وهمو دوس داشته باشیم دنیا گلستون میشه
هرگاه کسی که به نوعی درباره ما بدی روا داشته خوب نگاهش کنید.فرشته ای را میبینید که دروجودش سقوط کرده است.

خدا کنه برسیم بهش....
ممنونم از حضورت...

farzaneh دوشنبه 6 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 16:52

حالا می فهمم چرا تو "اجلاس سران" گوشی تو گوش سران میزارن واسه اینه که صدای گریه بچه های مارو نشنون(ترجمه سخنرانی ها بهونه س)...

عجب نکاتی رو میدونی تو!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد