ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

پانزدهم دی ماه نود و دو بود که به خودم قول دادم هیچ وقت تو زندگیم قانع نباشم. همیشه چشمم دنبال اون پله بالایی ها باشد. تجربه ی این بیست و چهار و سال و نه ماه و خورده ای زندگی ثابت کرده هر وقت زیاده خواه بودم به اتفاقات و جاهای خوبی رسیدیده ام و هر وقت قانع شدم هم دقیقا به خواسته های قانعانه ام رسیدم و هیچ وقت از جایگاهم و روند اتفاقات راضی نبودم. (!)

امروز باز قانع شدم به کاری که هیچ ربطی به من و تحصیلات و هر چیز دیگه ای که مربوط به من است ندارد. قلبن از این اتفاق شاد نیستم ولی فکر میکنم باید از جایی شروع کرد و احتمالا اینجا نقطه ی آغاز جدیدی برای ادامه زندگیست؛ شاید جایی که مجبورم کند برای رسیدن به جایگاه اصلی تلاش کنم. 


+شازده کوچولو میگفت آدمیزاد هیچ وقت اونجایی که هست خوش نداره... 

گوشواره

تو زندگی خیلی حرفا شنیدیم که گفتن باید آویزه ی گوش بشن که در مورد اکثر قریب به اتفاقشون هم این اتفاق نیوفتاده. یکی از چیزایی که چند سال پیش جایی خوندم و همین حس گوشواره بودن بهم دست داد این بود که هیچ وقت در مورد چیزی توضیح نده چون کسی که حرفت رو باور میکنه نیاز به توضیح نداره و اونی که باور نمیکنه با هزار توضیح هم باورت نمیکنه، این یکی از استثنائات بود که میتونم با اطمینان بگم بیش 90 درصد مواقع بهش عمل کردم. 

جاهایی لازم بوده اتفاقاتی رو توضیح بدم و دادم، نه برای اینکه کسی حرفمو باور کنه بلکه برای اینکه خودمو مرور کنم. 


سئوال 2

اگه دوست داشتید جواب بدید اگرم نه پیش خودتون بهش فکر کنید 


به جای سال هایی که دیگه نداری، چی داری ؟؟؟