ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

"مادر، جان است"


به دنیا که می آییم

بند ناف که بریده میشود
ما از مادر جدا میشویم
اما
مادر هیچ وقت از کودکش جدا نمی شود

حتی درآن دنیا

مادر نفسش
پلک زدنش
آه کشیدنش
لب خندش
تپش قلبش
به فرزندش بسته است

سن ندارد
جا ندارد
با چه کسی و کجا ندارد
تمام حواسش پی کودکیست
که برای او هیچ وقت بزرگ نمی شود

می شود برای تمام 
لحظه های نگرانی مادر
تمام انتظارش ، بی تا بی اش
مُرد ، هزار بار مُرد

می شود جان داد
به پای بوی تنش
دستهایش
قدمهایش 
صدا کردنش
و نگاه بی هوایش
به تمام لحظه هایی
که حواس کودکش نیست

مادر مرهم و محرم با هم است
جان است
عمر است
و یکپارچه بودنش خوشبختیست

و مادر نبودن ندارد
مرگ ندارد
مادر همیشگیست

یک ماندنِ بی تکرارِ ابدی

* برای مادرم و برای خواهرانم که بهترین زنان زمینند... برای همه مادران و زنان سرزمینم

مصلحت نان

متاسفانه سیاست مردان این سرزمین خوب همه مان را می شناسند

بلدند چه کنند تا صدای اعتراضی از احدی نشنوند

حکم رانان خوب از تاریخ درس میگیرند و ما سخت فراموشکاریم

مردمی هستیم به شدت مصلحت اندیش و بزدل

هیچ چیز هیچ وقت بهتر نخواهد شد، همیشه همین بوده و همین می ماند.