یه قطره بارون ...
یه ذره پاکی ...
یه ریزه شادی ...
یه دوست ...
میون این همه خشکی، کثیفی، غم و تنهایی ام
آرزوست
دل تکونی از خونه تکونی واجب تره، دلتو بتکون، از حرفا، بغضا، آدما؛
دلتو بتکون از هرچی که تو این یک سال یادش دلتو به درد آورد؛
از خاطره هایی که گریه هاش بیشتر از خنده هاش بود؛
از نفهمیدن اونایی که همیشه فهمیدیشون؛
دلتو بتکون از کوتاهی های خودت؛
اگه با یه ببخشید منم مقصر بودم یکی رو آروم میکنی، آرومش کن؛
دلتو بتکون ...
یه نفس عمیق بکش ...
سلام بده به بهار ...
به اتفاقای خوب ...
+ دلمو تکوندم از اونایی که دلمو شکستن... از اونایی که به عمد یا غیر عمد آزارم دادن
از هیچ کس دلگیر نیستم
چون دلم تازه شده
بهار شده تو دلم
بیش از خالی بودن دست هایم
از خالی بودن نگاهم می ترسم
که بعد از این همه مدت
نتوانست راز دلبستگی ام را
به تو بفهماند.
این ششمین 16 آذری هست که مخاطب تبریک های روز دانشجوام و البته تا اطلاع ثانوی آخرینش ...
انصافا همیشه از دانشجو بودن، از این اسم، لذت بردم و یه جواریی میشه گفت مایه مباهاتم بوده ولی امسال افتخار نمیکنم به اینکه دانشجوام،به اینکه دارم ساعاتا و روزای عمرم رو تو دانشگاه میگذرونم. حتم دارم دلیل اصلیش دانشگاه و محیط دوست نداشتی ست که داریم همو تحمل میکنیم. ولی منم صدیقه ی سال گذشته نیستم، کسی که حتی یک کلاس رو غیبت نداشت، کسی که یه روز کلاس نرفتنش رو همه استادا متوجه میشدن و جویای دلیلش میشدن، پارسال هم همینجا بودم دقیقا تو همین محیط و با همین آدما، ولی امسال بزرگترین عذابم رفتن دانشگاهه اصلا ابایی ندارم از کلاس نرفتن تا جایی که یه روز که میرم همه تعجب میکنن، برام مهم نیست که پایان ترم استاد چطوری میخواد تلافی کنه. فقط دو هفته دیگه مونده تا همه چی تموم شه.
معنای دانشجو بودن رو گم کردم و در بی انگیزگی غوطه ورم.
تا روزی که انگیزه م برای درس خوندن برنگرده دانشجو نخواهم شد...
"در هر حال روز تویی که دانشجویی مبارک"