ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

حاج آقا خسروی

تو روزای دانش آموزی معمولا از پیش نمازای مدرسه خوشم نمیومد. خیلی به ندرت میشد برم نماز جماعت. سوم راهنمایی که بودیم یه مرد عینکی، عمامه سفید، با ریش و سیبیل کوتاه و مرتب و قهوه ای، پوست گندمی ، لبخندی همیشگی، صدایی بی نهایت دل نشین و خلاقیتی مثال زدنی پیش نمازمون بود.

یادمه اون سال به عشق حاج آقا خسروی همه بچه ها میومدن نماز. عاشق حرفا و بحثای بین نمازش بودیم. هر پنج شنبه از صحبتای در طول هفته ش سئوال مطرح میکرد به کسایی که جواب می دادن جایزه میداد. قبل از اینکه سئوالاشو بپرسه جایزه هارو معرفی می کرد و همه رو حریص میکرد به گوش کردن و جواب دادن. یادمه اون موقع تازه ضریح امام رضا رو عوض کرده بودن، منم خیلی ضریح جدیدو دوست داشتم. یکی از جایزه ها یه قاب عکس پلاستیکی بود با عکس ضریح. همون موقع تو دلم گفتم این مال منه. دو تا جایزه ی دیگه هم بود که یادم نیست چیا بودن، ینی اصلا برام مهم نبودن. 

همینطوری با پوزیشن دونده های سرعت پشت خط استارت نشسته بودم که تا سئوال پرسید دستمو بالا بگیرم، تو دلم خدا خدا میکرم جواب سئوالو بدونم. که اتفاقا میدونستم و جوابمو گفتم. دو تا سئوال دیگه رو هم دو نفر دیگه جواب دادن که بازم مهم نیست کیا بودن. 

حالا وقت اهدا جوایزه ... اسم سه نفر رو می نوشت رو کاغذ، کاغذارو تا میزد، جایزه ی اولو یکی دیگه از بچه ها برد و رسید به قزعه کشی برای برنده ی قاب عکس، خیره بودم به دستای سفید و موآلو و تپلش. اسممو که خوند نفهمیم چطوری از جا جستم و رفتم جایزه مو گرفتم. هنوزم خیلی دوستش دارم، نگاهش که میکنم میرم تو دنیای دختری که خیلی وقته که ازش دور شدم. خوب یا بدشو نمیدونم ولی اینو میدونم که این فاصله ها از اتفاقات ناگزیر زندگیمونه.

ماه رمضون که میشد امام جماعتای مدرسه ها میرفتن مناطق محروم برای تبلیغ. اون سال هم حاج آقا خسروی رفت؛ ولی هیچ وقت برنگشت. تو یکی از روستاهای غربی رفته بود رو مین و شهید شده بود. خوشحالم که یادگاری خوبی ازش  دارم که باعث گاهی یادش بیفتم و دلم برای روزای پاک نوجوونیم تنگ بشه.

چقدر جای خالی حاج آقا خسروی ها این روزا پررنگه. بعد از گذشت حدود 10 سال هنوزم خیلی از حرفاش یادمه. 

نظرات 5 + ارسال نظر
فروردین پنج‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 16:01 http://ashteroh.mihanblog.com/

حاجی کاربلد بوده که تونسته چنین اثری بزاره
موفق باشین

اره به خدا
ممنونم. شما هم

طاها جمعه 9 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 19:59 http://dastanakeman.mihanblog.com

سلام

چه خاطره قشنگی...حاجی هم حاجی های اون زمان.یاد معلم کلاس قرآن بچگیام افتادم

شاد باشید و زندگیتون پر از خاطره های ماندگار شیرین

سلام
ممنونم

طـ ـودی جمعه 16 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 14:16

خوبه که یه یادگاری خوب داری ازشون
و خوبه که خاطره های خوب داری ازشون

اره خیلی خوبه

حسین... سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 14:53 http://hossain.blog.ir/

یاد آن روزها ، گرامی باد ...
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سلام
مطلب دلنشینی بود ،
ولی حاج آقا خسروی حیف شد

سلام
ممنونم. خدا رحمتشون کنه

م س ا ف ر سه‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1393 ساعت 20:09

یه مرد ...عمامه سفید، و مرتب ... لبخندی همیشگی، صدایی بی نهایت دل نشین و خلاقیتی مثال زدنی پیش نمازمون بود.
----------------------------------------------
سلام بی کران
درود بی پایان
بر بانوی متانت

خاطره ای دلنشین و بیاد ماندنی

گویا اولین باره رهگذر کوی دلنوشته هاتون هستم
و اگر قبلا مهمان این سرزمین بوده ام از یادم رفته!

رحمت و رضوان حضرت حق
بر پیش نماز سفر کرده تان حاج آقا خسروی

درود بر آن مرد خدایی که همچنان اخلاق او متانت او حرف های او
با شما زندگی میکنه و زندگی سازه

و دست حق یار بانوی متانت

ممنونم و خیلی خوش آمدید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد