ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

نسبت یار به هر بی سر و پا نتوان کرد ...

حالا که نیستی باید یاد بگیرم چطور فرداهای بی تو را زندگی کنم. 

از خدا که پنهان نیست از تو هم نباشد، گاهی عجیب دلتنگت می شوم. اما یاد گرفتم رامش کنم و خاطراتت را بگذارم و بگذرم و باز برسم به بی کسی های شیرین و همیشگی ام ...

قسم به همان احساسی که روزی بود و امروز نیست، من خوبم. بهتر از تمام روزهایی که تو بودی و از بودنت سرشارم می کردی ... 


+ عنوان برگرفته از ترانه ای از گروه دنگ شو


نظرات 7 + ارسال نظر
امین شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 14:05 http://havayehavva.blogsky.com/

در این گذرگاه
بگذار خود را گم کنم در عشق
بگذار از ره بگذرم با دوست ، با دوست
ای همه مردم ، در این جهان به چه کارید ؟
عمر گرانمایه را چگونه گذرانید ؟
هر چه به عالم بود اگر به کف آرید
... هیچ ندارید اگر که عشق ندارید
وای شما دل به عشق اگر نسپارید
گر به ثریا رسید هیچ نیارزید
عشق بورزید
دوست بدارید


" فریدون مشیری "

خیلی زیبا بود. ممنونم

فروردین یکشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 01:29 http://ashteroh.mihanblog.com/

روشن و گیرا بود
ممنون

ممنون از شما ...

azgirl سه‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 20:03

سلام وبلاگت خیلی خوبه !!!ما رو هم بلینک !!!
azgirlsof70decade.mihanblog.com

وب آذر دختان دهه هفتادی

خوش اومدی خانوم. والا من آبان دخت دهه شصتم. زیاد به کار شما نمیام
موفق باشی همیشه

دل آرام سه‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 22:40 http://delaramam.blogsky.com

"تو بودی و از بودنت سرشارم می کردی ... " شاید دردناکترین بخش یه رابطه همین جا باشه، توی همین یه خط، میون همین کلمات... کسی که باشه و نبودنش پر رنگ باشه...

خیلی وقتا ناگزیریم از این نبودن ها !

ممنون می‌شم نظرت رو درباره این پست بنویسی(گل)

حتما

azgirl پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 15:03

نه عزیزم !منظور از آذر دخت ماه آذر نیس دختر ای آذر بایجانیه تازه ما شعار وبلاگمون اینه که از هر قومیتی ترک یا ترکمن یا لر یا کرد یا هر سنی دهه 50 یا 60 یا 70یا 80هم دیگه رو درک کنیم به هر حال هر طور که دوس داری و لی گفتم برات شفاف سازی کنم به سر بزن

ممنون... حسابی روشن شدم...

رهگذر جمعه 21 شهریور‌ماه سال 1393 ساعت 20:56 http://yeklahzehsokoot.blogsky.com/

دست در حلقه آن زلف دوتا نتوان کرد


تکیه بر عهد تو و باد صبا نتوان کرد



آن چه سعی است من اندر طلبت بنمایم


این قدر هست که تغییر قضا نتوان کرد



دامن دوست به صد خون دل افتاد به دست


به فسوسی که کند خصم رها نتوان کرد



عارضش را به مثل ماه فلک نتوان گفت


نسبت دوست به هر بی سر و پا نتوان کرد



سروبالای من آن گه که درآید به سماع


چه محل جامه جان را که قبا نتوان کرد



نظر پاک تواند رخ جانان دیدن


که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد



مشکل عشق نه در حوصله دانش ماست


حل این نکته بدین فکر خطا نتوان کرد



غیرتم کشت که محبوب جهانی لیکن


روز و شب عربده با خلق خدا نتوان کرد



من چه گویم که تو را نازکی طبع لطیف


تا به حدیست که آهسته دعا نتوان کرد



بجز ابروی تو محراب دل حافظ نیست


طاعت غیر تو در مذهب ما نتوان کرد

مرسی دوستم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد