ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

سئوال

چند مدت پیش جناب باقرلو پستی داشتند با عنوان "آدمیزاد مردِ دوراهی نیست..." همون موقع یاد خود الانم و خود گذشته ام افتادم. اینکه چقدر از خود گذشته ام راضی تر از اینی بودم که الان هستم و چه غرور و اعتماد به نفسی آن روزها بود و الان نیست.

با کمی کنکاش و دقت دیدم آن روزها (تا قبل نوروز 90) تقریبا هیچ دوراهی مهمی در مسیر زندگیم نداشتم که به خاطر انتخاب درست روزهای جوان تریم امروز بخواهم خودم را تحسین کنم. یک مسیر همشیه پررنگ تر از بقیه بود تقریبا جای شکی برای انتخاب وجود نداشت.

ولی از نوروز 90 اوضاع تغییر کرد. به چالش کشیده شدم؛ خودم، افکارم، توقعاتم از زندگی حتی توقعات زندگی از من. کم کم ثبات و آرامش قبلی از بین رفت. در انتخابم اشتباه کردم و بابت این اشتباه مدت زیادی خودمو سرزنش میکردم و مسلما از حجم اون اعتماد به نفس قبلی کم شد.

شرایط زندگی به سادگی و شیرینی قبل نبود، من جدید رو دوست نداشتم و هر روز این حس بیشتر می شد چون از راه هایی که انتخاب میکردم ناراضی بودم. هیچ وقت به این فکر نکرده بودم که در اون موقعیت خاص با شرایطی که داشتم همین تنها کاری بوده که ازم برمیومده، توان روزهای گذشته رو فراموش می کردم و خوشحال نبودم.

باز سعی کردم خودمو دوست داشته باشم، حداقل بیشتر از عده ای که در اطراف بودن و خودشونو بیشتر از من دوست داشتن. سعی کردم یکم حس خود خواهیمو تقویت کنم تا بتونم وضعیتو تغییر بدم. دیدم اول از همه در مقابل خودم مسئولم تا در مقابل فلانی و بهمانی. پس باز شروع کردم به دوست داشتن خودم. به دیدن اتفاقات خوب. اتفاقات خوب رو زیاد کردم هر چند حس کمال طلبی که در من هست باعث می شد هیچ اتفاقی رو به اندازه کافی بزرگ و خوب نبینم، البته از اون مهمتر، تنبلی مفرطم باعث می شد چندان تلاشی هم برای بهتر شدن اوضاع نکنم ولی در کل کفه ی رضایت از خود در ترازوی زندگی تقویت شد تا امروز.

راستش الان از خود قدیمیم راضیم، حتی از همونی که گاها اشتباهات بدی داشته و نمیخوام این حس باز از بین بره. میخوام درست پیش برم، هنوزم طاقت اشتباه ندارم. دو راهی جدیدی تو زندگیم دیدم که گیجم کرده و از شما کمک و راهنمایی می خوام برای اینکه یکی از پازل های ذهنمو درست بچینم.

فرض کنید تو زندگیتون یکی هست که میدونید دوستتون داره و دیگری هست که شما دوستش دارید. شما همگامی و همقدمی با کدوم یکی رو توصیه میکنید؟؟ با تو جه به اینکه در هر دو صورت احساس یک طرفه س.
دوست داشتن مهمتره یا دوست داشته شدن؟؟! کدوم یکی به آدم آرامش بیشتری میده؟ کدوم یکی حس بهتری داره؟


نظرات 12 + ارسال نظر
رهگذر جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 01:37 http://yeklahzehsokoot.blogsky.com

وای چه سوال سختی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بنظرم اگه ادم بخواد ی جواب از ته قلبش بده من میگم هیچکدوم
ولی اگه به عقل و منطق رجوع کنی اونوقته که کسی رو انتخاب میکنم که دوستم داره البته اگه همه چیز با عقل جور باشه.
................
من اگه آدم دوسال پیش بودم حتما مورد دوم رو انتخاب میکردم ولی به الانم شک دارم احتمالا اونقدر انتظار میکشیدم تا شاید اونم منو دوس داشته باشه یا کس دیگه ای انتخاب نمیکردم.......هرگز

مرسی عزیزم
عقل نداشته ی منم میگه هیچکدوم، ولی فرض کنیم گزینه هیچکدام نداریم.

هانیه جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:19

به نظر من با جواب به این دو تا سوال دو تا دنیای متفاوت برات باز میشه. من میگم این چیزی نیست که بشه توی دو کفه ی ترازو قرار داد و یکی روانتخاب کرد.نوع آرامشی که از دوست داشته شدن میگیری با لذتی که از دوست داشتن می بری دو سنگ هم وزن و هم جنس نیستند. اگر دوست داشتن رو عادت ببینی هرکدوم رو که انتخاب کنی به بیراهه رفتی

منظورت از عادت چیه؟؟؟
فرض کن هر دوش یه دوست داشتن واقعی باشه... نهصرفا به خاطر عادت یا هر چیز دیگه...
به نظر منم همسنگ نیستن به خاطر همین مقایسشون سخت میشه.
فرض کن برای ادامه زندگیت فقط این دو راهو داری. کدومو میری؟؟؟

[ بدون نام ] جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:30

با اینکه به نظرم جواب سوالت بستگی به خیلی چیزها داره من راهی رو انتخاب می کنم که خودم دوست دارم: با کسی ادامه میدم که خودم دوستش داشته باشم.چون خود فاعلم رو بیشتر می پسندم!!!!!!
دیگه هم سوال سخت نپرس

اره میدونم به خیلی چیزا بستگی داره ولی فعلا تو ذهن من متغیر فقط همین یه مورده... همه شرایط دیگه مثلا کنترل میشن. متوجه ای که؟؟!
ممنونم
چشم عزیزم

[ بدون نام ] جمعه 24 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 16:33

دوست داشتن تازگی و طراوت میخواد. زلالتر از آب که نیست ولی اگر جایی بمونه و راکد باشه متعفن میشه. به نظرم در مورد دوست داشتن هم همینه. دوست داشتن باید جوری باشه که تو و وجودت رو هر روز نو کنه که عادت نشه

قابل تامله
ممنون

بازار الکترونیکی شنبه 25 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 11:07 http://e-bazar.blogsky.com

سلام، وقت بخیر
با گلچینی از بهترین و متنوع ترین محصولات با قیمتهای استثنایی منتظر شما هستیم.
بازار الکترونیکی، یک خرید امن و مطمئن

باشه !!!

آفو یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:26 http://www.asimesar.blogfa.com

اوفف چه سئوال سختی ....
راستش من خیلی قبل تر ها فکر میکردم مهم نیست کسی منو دوست نداشته باشه همین که من کسی رو دوست داشته باشم کافیه و این بهم حس آرامش و لذت میده . اما بعدتر ها متوجه شدم که نه .... اینکه تو با کسی باشی که واقعا دوست داشته باشه خیلی مهمتره ... واقعا خیلی ...

سخته که خاستم دیگران هم کمکم کنن...
ممنونم

آفو یکشنبه 26 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 08:28 http://www.asimesar.blogfa.com

راستی سلام . خوشبختم از آشنایی با وبتون

سلام

فاطمه دوشنبه 27 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 19:12

دوست متفکرم سلام
من بودن با کسی رو که فقط من دوسش دارم واون هیچ مهری بمن نداره رو فقط سوهان روحم میدونم نه هرگز باهاش نمیمونم.
به کسی فکر کن که دوست داره نه اونی که دوسش داری
حداقل بودن با اون شخصی که دوسم داره اعتماد بنفس بیشتری بهم میده مفید بودن برای کسه دیگه و خدا رو چه دیدی شاید من روزی بتونم اونو دوست داشته باشم
مرا کم اما برای همیشه دوس داشته باش ...

سلام دوست خوشگل من
میدونی به این فکر میکنم که با کسی که دوستت داره باشی همیشه تو فکر و حسرت اونی میمونی که دوستش داری ...
مرسی از کمکت عزیز
تورو همیشه بی نهایت دوست دارم تا همیشه بودنم.

جودی آبوت با موهای مشکی چهارشنبه 29 آبان‌ماه سال 1392 ساعت 23:20 http://judy-Abbott.blogsky.com

سلام. هر کدومش یه جور آرامش داره و یه جور مشکلات.
بستگی داره به روحیات آدم.

یه ماهی شنبه 2 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 21:51 http://www.rorshak.blogfa.com

به نظرم بری بااونی که دوست داره خیلی بهتره..
چون دختراعاطفشون طوریه که بعدازدواجم می تونن عاشقانه زندگی کنن..حتی اگه قبلش عاشق نبوده باشن..
یکی بودکه دوسش داشتم..فک می کردم اونم یه همچین حسی بهم داره..ولی وقتی خیلی اتفاقی چندجابایکی دیدمش..صدای خوردشدن شیشه های قلبمو احساس کردم..
به این که چقدراحمقانه فک می کردم..
الان نه به این آدم نه به هیچ پسری نمی تونم اعتمادکنم!!(البته درگیررابطه ی دوستی باکسی نبودم فقط یه حس قلبی بودبایکی ازبچه های دانشکده!)
امیدوارم بهترین تصمیموبه یاری خدابگیری.

اره... منم فکر میکنم در مورد ما دخترا این درست تره...
راستش من با هیچ کدومشون نرفتم و نمیرم ولی میخام بدونم کدوم درستتره
ممنونم عزیزم از لطفت

سجاد چهارشنبه 20 آذر‌ماه سال 1392 ساعت 19:07 http://www.LEBEN.BLOGSKY.com

سلام

جواب این سوال کاملاً بدیهی و سادست اگر شما آدم خودخواهی باشید کسی رو انتخاب می کنید که او را دوست دارید، اما اگر انسان فداکار و ایثارگری باشید کسی را انتخاب خواهید کرد که شما را دوست دارد.(ایثارگر نه به معنای مصطلح جنگ و جبههء امروزی، به معنای از خود گذشتگی- شما هم شمای نوعی)

به شخصه اگر من بر سر چنین دو راهی قرار بگیریم قطعاً کسی رو انتخاب می کنم که دوستم دارد، چون یک فرستاده از بیرون ارزشش بسیار والاتر از اون چیزی هست که من با فکر کردن به آرزوهام پیدا کردم. تنها با این شرط که باید حتماً عشقش رو چندین بار به من واضح و عملاً اثبات کند تا ببینم این آدم که مرا دوست دارد از جنس و احساس خودم هست یا نه خیال دوست داشتن من ورش داشته و من رو با کس دیگری اشتباه گرفته است ؛چون اگر من اون کسی رو انتخاب می کردم که دوستش دارم نیاز به اثبات یکی از طرفین نبود.

اگر ثابت کند که من را دوست دارد و عشق او هم از جنس عشق من هست و مسیر رسیدن به من را درست آمده شما هم متوجه می شوید که این همان کسی است که شما او را دوست دارید، و انتخاب قبلی شما که شما کسی را دوست داشتید اما او شما را دوست نداشت اشتباه و خیال بی جا بوده است. در نهایت شما با یک اثبات برهان خلف برای خودتان و بر گردن انداختن اثبات دوست داشتن برای کسی که شما را دوست دارد، شما به کسی می رسید که هم او را دوست دارید و هم او شما را دوست دارد.

پس راه دوم(دوست داشته شدن)، راه سخت اما بهترین راه است که پایان خوش و شیرینی هم دارد.

درسته
ممنونم از استنباط زیباتون دوست من

مهسا چهارشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1393 ساعت 02:45 http://4dosttanha.mihanblog.com/

وووای عجب وبلاگی باریکلا فقط،درحد،من نیست هیچی ازش نفهمیدم
موفق باشی. جوجه جوجه

مرسی خانوم کوچولو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد