ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

زن


حالِ نابِ بی قراریست
اشک است
شوقِ مدامِ از سر بی تابیست
... یکسرِ فهم نبودنِ بودن هاست
قدمهای جلوتر است
رقصِ نگاهی مات روی آینه
انتظار کنارِ پرده پشت پنجره
یکسره آه
یکسره ذوق
دوست داشتن بدون بودن
و بی فرزند مادر بودن

زن فهم مرد از خودش هم است

زن عجیب است
برای همین غریب بوده است
مانده است
می ماند

زن خود دوست داشتن است
برای همین تنهاست
خودش هم خبر ندارد بی نیاز است
زن راز است.

نظرات 2 + ارسال نظر
سهراب چهارشنبه 11 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 19:13

گاهی محدثان هم اشتباه می کنند
بهشت زیر پای تو نیست
در چشم های توست ...

یه لحظه یاد پست مینیمال پارسالت افتادم.
ممنونم رفیق

رهگذر یکشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 11:45 http://bientehaa.blogsky.com

او آموخته است روزگار معلم خوبیست.او باید بی نیاز باشد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد