محمود جان! تا به حال بیش از ده نامه در این هشت سال برایت نوشته ام. از روزهایی که جیک جیک مستونت بود تا حالا که فصل زمستونت رسیده. گاهی با خشم،گاهی با شوخی، گاهی با همدردی از صمیم قلب. البته تقریبا همیشه بعید می دانستم این نامه ها در مخاطبش که تو باشی اثر کند، ولی راستش را بخواهی آنها را برای خوانندگان این نوشته ها می نوشتم. فکر کنم خودت هم متوجه شده بودی. یعنی واقعش ما که با هم رفاقت خاصی نداشتیم، یعنی اصولا رفاقتی نداشتیم. پس دلیلی نداشت من برایت نامه بنویسم. گرچه تو برای همه کسانی که بهت محل نمی گذارند هم نامه نوشته ای. محلت نگذاشتند باز هم نوشتی . ولی راستش من اصلا برای تو ننوشتم بهانه نامه ها تو بودی . برای همین چاپ کردم وگرنه مثل تو محرمانه می گذاشتم .
محمود جان!
امروز قیمت دلار به حدود 3600 تومان رسید، یعنی ارزش پول ایران از زمانی که دولت را با دلار 950 تومانی از خاتمی تحویل گرفتی و قرار شد سه سال بعد از آن بقول خودت « اقتصاد اول جهان بشویم» به یک چهارم رسیده ای. قرار بود برای مردم ویلا - باغ بسازی، قرار بود مردم هر ماه یارانه بگیرند، قرار بود مدیریت جهان را انجام بدهی، قرار بود پول نفت را سر سفره مردم بیاوری ناسلامتی. خوب، رفیق جان! خودت هم قبول داری که هیچ کدام از این کارها را نتوانستی بکنی. من نمیخواهم هی توی سرت بزنم و بگویم که بی عرضه ای، نادانی، نمی فهمی، توانایی نداری. گفتن این حرف ها دردی را دوا نمی کند، بالاخره خودت هم قبول داری که از وقتی تو آمدی مردم چهار برابر فقیر تر شدند، با اینکه بیشترین درآمد نفتی دست دولت بود، ولی نتوانستی. باور کن نمی خواهم تحقیرت کنم، ولی حالا به هر دلیل نشد. اصلا مقصر منم، اصلا مقصر هاشمی رفسنجانی خائن و پسر خائن ترش و سبزهای بی مروت و شلوارلی پوش های شیطان پرست و خیلی های دیگر هستند، ولی نشد. الآن هم باور کن فوقش بتوانی کاری بکنی که قیمت دلار برسد به ده هزار تومان و تورم بشود 95 درصد و مردم بغل خیابان از گرسنگی بمیرند، این ها شوخی نیست. تو اقتصاد کشور را به همان " تله بنیانگذار" رساندی، از اینجا به بعد تورم هر ماه یک درصد بالا نمی رود، بلکه چنان افسارگسیخته می شود که در عرض دو سه ماه، ارزش پول به یک دهم می رسد. من نمی دانم انگیزه ات چه بوده. آیا در دوران کودکی رنجی کشیدی که می خواهی از همه مردم ایران انتقام بگیری؟ یا یکی از دوستانت در جوانی گفته بود که این حکومت او را نابود کرده و تو تصمیم گرفتی برای انتقام از سوی آن دوست، حکومت را نابود کنی. نمی دانم، شاید هم یکی از این شیوخ بی پدر و مادر یک جایی گفته که من تضمین می دهم که اگر حکومت را از بین ببری تو را تا ابد همراه خانواده در یک جزیره زیبا مهمان می کنم. یا هر چیز دیگری.
زیاد گیر نمی دهم، فقط یادت باشد که از این به بعد اوضاع خیلی بدجور خراب میشود. زیاد کار جالبی نکردی از نیویورک برگشتی، از همانجا می رفتی به
نیکاراگوئه یا ونزوئلا و با خانواده می ماندی. حالا که آمدی من برادرانه از تو خواهش می کنم زودتر بروی. از این به بعد اوضاع هر روز خراب تر می شود و تو نمیتوانی خرابترش کنی. خودش دیگر بطور خودبخودی بطرف جهنم پیش می رود. تو دست زن
و بچه را بگیر و فرار کن.
محمود عزیزم!
من شکی ندارم که تو وقتی رئیس جمهور شدی، به این فکر می کردی که به فقرا و پابرهنگان کمک کنی.
به این فکر می کردی که مثل حضرت علی کیسه نان بگذاری پشتت و با دوچرخه در خانه یتیم و بیوه زن نان بدهی، به این فکر می کردی که پای زحمتکشان و دست رنجبران را هی ماچ و موچ کنی و دل شکسته آنها را بچسبانی به هم. ولی خوب، نمی شود.
گاهی اوقات نمی شود که آدم هر کاری دوست دارد بکند.
ما دوست داریم که خیلی کارها بکنیم، ولی دست خودمان که نیست.
با یک قد 140 سانتی که نمی شود قهرمان بسکتبال شد.
بالاخره نیت ات خوب بود، دلت می خواست پوز هاشمی و خاتمی را بزنی. زدی. الآن هاشمی نشسته گوشه خانه، یک دخترش زندان است و یک پسرش دارد بازجویی پس می دهد. خاتمی هم رفته گوشه خانه نشسته.
همه آنها که با تو مخالف بودند یا توی زندانند یا از کشور فرار کردند و رفتند، یا حق خروج از خانه شان را ندارند یا زیر دوربین وزارت اطلاعات دارند زندگی عادیمیکنند.
هر کسی هم که انتقادی می کرد الآن گوشه خانه اش دارد خبر افزایش قیمت دلار را می خواند و هی از خودش می پرسد " آخه چی شد که همچی شد؟"
بیا قبول کن که اصولا اشتباهی آمدی. باید مدیر یک کارخانه تولید رب گوجه فرنگی در جاده ساوه می شدی، و شاید که در آن کار می توانستی موفق باشی.
حتی من نمی خواهم انتقاد کنم که چرا رئیسجمهور شدی. حالا بفرض عقل مصباح و مجتبی نرسید، خودت که میدانستی که یک من ماست را در ارادان وقتی می زنند چقدر کره دارد؟
میدانستی که جوجه ها آخر پائیز اگر مرغ هم بشوند قیمت شان زیر 8000 تومان نمیشود.
میدانستی که چاپ بعدی شاهنامه چه آخرش خوش باشد یا نباشد، به دلیل گرانی قیمت کاغذ از زیر چاپ در نمیآید.
من انتظار داشتم وقتی دو سال گذشت و هشتاد تا اقتصاد دان گفتند که اگر همین راه را ادامه بدهی سه چهار سال دیگر اقتصاد کشور فروپاشی می کند، آنها را زندانی نکنی. انتظار داشتم بعد از چهار سال وقتی دیدی نمیتوانی کشور را اداره کنی، بزنی گاراج داداش. بالاخره آدم بدهکار که نمیتواند تا ابد سرش را بیاندازد پائین و برود و هی طرف بگوید آقا عرضی داشتم، و تو محلش ندهی.
بالاخره یک جا طرف گیر میدهد و قضیه گیر میکند و حالا خر بیار و باقالی سوار کن. من میدانم که روزهای اول نه خوشت میآمد کت وشلوار شیک بپوشی، نه دوست داشتی با خودت دویست نفر این طرف و آن طرف ببری، نه دوست داشتی بیست تا ماشین و هواپیما و هلی کوپتر این طرف و آن طرف تو را ببرد.
ولی بالاخره آدم عادت میکند. یک روزی هم رسید که همه آنهایی که میگفتند تو معجزه هزاره سوم هستی، پیامبر قرن بیست و یکم هستی، هاله نوری دورت دیده شد، بهترین دولت از هخامنشیان تا امروز را تشکیل دادی، ببینند که احمدینژاد تنها رئیسجمهور ایران است که با این قیافه کریه عمل جراحی زیبایی انجام میدهد.
مرد حسابی! ما که می دانیم با تقلب رای آوردی، ولی فرض کن که رای خودت بوده، خوب اگر آنها که فکر میکنی خوشگلی رئیسجمهور برایشان مهم است، همه شان به موسوی رای میدادند، یا اگر برایشان تیپ مهم بود به قالیباف رای میدادند. یا اگر برایشان مهم بود که رئیسجمهور با خبرنگاران بزرگ جهان مصاحبه کند، به کسی مثل موسوی و خاتمی رای میدادند که خبرنگار برای مصاحبه با آنها کلی پول میدهد، نه اینکه ده میلیون دلار پول بگیرد و آخرش کلی لیچار بارت کند. بالاخره
همین است. وقتی آمدی دوست داشتی همان باشی که فاطی رجبی می گفت، ولی کم کم شدی یک موجودی که سارکوزی و برلوسکونی جلوی فساد مالی و ادا و اطوارهایش مثل یوسف پیامبر هستند. حالا اینها را ولش کن. حواس ات نبود، قبول. نمی خواستی، قبول.
شد، قبول. حالا که دیگر شش ماه بیشتر نمانده. سفر آخرت را هم به نیویورک رفتی، شام آخرت را هم در هتل فلان خوردی. من که می گویم صبح دست زن و بچه را بگیر و بزن برو برای زیارت به حج و همان جا بمان. تمامش کن، شتر مرد، حاجی خلاص!
محمود عزیز!
از فاطمه رجبی خبر داری؟ مطمئنم که نشسته گوشه خانه هر روز یک صفحه کتاب معجزه هزاره سوم را پاره میکند و خودش را نفرین میکند که چرا آبروی چندین و چند ساله خاندان دوانی را که نشسته بودند و تاریخ اسلام مینوشتند و زندگی محترمانهای برای خودشان میکردند، به باد داده و نه آن عصا بدست سابق دیگر روی دیدن پدر زن را دارد و نه خودش رویی که به چشم برادر و پسرش نگاه کند. از مهدی کلهر خبر داری؟ که دختر نازنیناش بخاطر دروغهای او کشورش را رها کرد و حالا اگرچه سرنوشتش از پدرش بهتر است، باید اسم ایران را که می شنود آه بکشد؟
از آن دختر شانزده ساله خبر داری که در خانهاش اورانیوم غنی میکرد؟ از حمید مولانا خبر داری که بعد از یک عمر راست و دروغ زندگی کردن در آمریکا آمد به ایران و ماند در همان جا و الآن سالهاست خبری از او نیست؟ از حسین درخشان خبر داری که گفته بود احمدینژاد یک رئیسجمهور توانای ضدآمریکایی است و اصلا فکرش را هم نمیکرد که بعد از این همه توهین و تحقیر در نیویورک برگردی ایران و در یک مصاحبه پنج بار از رابطه با آمریکا حرف بزنی و مشاور آقا و داداش جانت بگویند که تو از روی معدهداری حرف میزنی و نظر رهبری در این مورد به تو نزدیک نیست؟ از زری بافان، از محصولی، از علی آبادی، از سعیدلو، از همه آن همکلاسی ها که کارآمد ترین دولت تاریخ جهان را بقول خودت و خودش تشخیص دادند هیچ خبری داری؟ یادت هست قرار بود اقتصاد ایران اولین اقتصاد دنیا بشود؟ یادت هست قرار بود آمریکا و اسرائیل نابود شوند؟ یادت هست از همه وزرایت تعهدنامه گرفتی که اگر برای مردم کار نکنند بیاندازی شان بیرون. سرت را بیرون کن از پنجره، سری به بیت بزن، ببین اصلا کسی حاضر است به سلامات جواب بدهد؟ یادت هست که الهام آمده بود خانه مادرت و میگفت که موقع برگشتن پژوی درب و داغان قدیمیات را هل داده تا روشن شود و تو فکر میکردی که این پژو از نظر تاریخی مثل اسب حضرت علی است؟ از پژوی قدیمی خبر داری که حالا خریدار خر چاق کنش متهم اصلی پرونده میلیارد دلاری است؟ حالا همه آن روزها گذشته، خیلیها زندان کشیدند، خیلیها آواره شدند، خیلیها بدنام شدند، خیلیها ورشکسته شدند، خیلیها شب با فقر و گرسنگی خوابیدند، خیلی از زن و شوهرهایی که همدیگر را دوست داشتند بخاطر مشکلات زندگی از هم جدا شدند. خیلی از بچهها ماهها مادر و پدر زندانیشان را ندیدند، خیلی پدرها موقع مرگ آرزوی آخرین بار دیدن پسری را داشتند که بخاطر تو نتوانستند دیگر او را ببینند. میدانی! همه این نفرینها و آهها شده است همین بلایی که سرت آمده. شرافت معذرتخواهی که نداری، اصلا جای آن نمانده. یعنی راستش را بخواهی آقا دو راه در پیش داشت، یا تو را شش ماه قبل بگذارد کنار و خودش همه این آه و نفرین را بخرد یا تو را بگذارد هر روز بیشتر در گنداب بمانی. حالا هی میروی پائینتر. من اگر جای تو بودم تمامش می کردم.
استعفا نمیتوانی بدهی، بزن برو. کاری ندارد. در آن مملکت کسی به بچه بالغ تو کاری ندارد. دست زن و دخترت را بگیر و برو به پاکستان. البته پاکستان که زیاد
امن نیست، برو ترکیه. یا یک جایی که بدانی فعلا میتوانی مدتی سر کنی. هر روزی که بمانی بدتر میشود.
نبوی اصولا نامه زیاد می نویسه به میر حسین به فاطمه رجبی به اقا ........ولی فقط می نویسه بیرون گود نشستن لنگش کردن راحته .....ولی درست می گه اینا چیزای نیست که ما ندونیم اما مهم اینه که اون صاحب نامه بدونه و بفهمه ....
یه چیزی هم در مورد ترکیه بگم و البته با عرض معذرت از جمله ای که میخ وام به کار ببرم .... تپه ای نمونده که نریده باشه ...
آره حرفتو قبول دارم . من اصلا خوشم نمیاد این خارج نشین ها در مورد وضع ما تصمیم بگیرن و حام کنن. ولی خدایی از نامه های نبوی خوشم میاد. هرچند هیچوقت مخاطب اصلی نامه نه نامه رو میبینه نه ترنیب اثر میده. اگه میخاس به این حرفا گوش بده که الان وضع ما این نبود...
سلام
واقعا جای تشکر داره. دمت گرم
:))
بهترین متنی رو که امروز (بین کتابهام و صفحه های دیگه ی اینترنت) مطالعه کردم ذره ای شک ندارم که همین بوده..
مرسی بابت این حسی پُر دیسیپلین و منظمی که القا کردی..
thanks a lot any way baby
از شما هم ممنون ادل عزیز
بابا دمت گرم
عالی بود دختر ایران عالی
ندیده بودم نامه رو ؛ خیلی حظ کردم
نبودی ببینی یاسمن چه ذوقی می کرد!! کلی انرژی گرفت
دستت درست
قلمت بیمه ایشالله!
عاشق تو و یاسمنم همکلاسی خوب من.
نوش جون تو و هر کی که خوشش اومده گلم.
اولین شخصی بودی که دیدم لیاقت مندی برای گذاشتن نامت توو صفحه م.. کسی رو تا حال به ارزشی که تو و قلمت دارید برای من پیدا نکردم..
نظر لطف شماست ادل عزیز.
سلام
نامه تأثیر گذاری بود.
اولین بار بود که این نامه رو میبینم.
راستش رو بخوایین، من که هیچ، بیسواد ترین مردم جامعه هم این مشکلات رو میبینن و حس میکنن ولی مهم اینه که یکی بیاد و این مشلات رو براشون بازگو کنه تا یه جورایی شبیه درد و دل باشه.
از شما پنهون نباشه، خیلی تحت تاثیر قرار گرفتم. نویسنده نامه رو نمیشناسم ولی خیلی اینکاره بوده...
سلام به شما.
بله اقای نبوی کلا این کاره هستن. متاسفانه همه همه چیو میبینن غیر اصل کاری...
چرا انقدر تأخیر ؟؟!!!!
درگیرم ادل عزیز
عذر تقصیر.
کجایی پَ ؟
جالب بود مررررررررسی
ممنون از شما