ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

تاکسی

سالای آخر دبیرستان بود. همیشه از اتوبوس فراری بودم بوی گازوئیل حالمو بد می کرد، تا می شد حتما با تاکسی رفت و آمد می کردم. یادم نمیاد کجا میرفتم ولی احتمالا باشگاه بوده. چون اون روزا مسیرهای من منتهی بود به خونه، مدرسه و باشگاه. مدرسه که سرویس داشت پس میمونه باشگاه....


سالای آخر دبیرستان بود. همیشه از اتوبوس فراری بودم بوی گازوئیل حالمو بد می کرد، تا می شد حتما با تاکسی رفت و آمد می کردم. یادم نمیاد کجا میرفتم ولی احتمالا باشگاه بوده. چون اون روزا مسیرهای من منتهی بود به خونه، مدرسه و باشگاه. مدرسه که سرویس داشت پس میمونه باشگاه.

یه سمند نارنجی نگه داشت. یه خانم روی صندلی عقب نشسته بود منم کنارش نشستم. چند قدم بالاتر یه روحانی دست تکون داد و سوار شد، نشست کنار من.من و خانم کناریم تا می شد به هم چسبیدیم، خوشبختانه اونم لاغر بود، دوتایی کمتر از نصف صندلی عقب رو اشغال کردیم.

از همون موقع تو دنیای اطرافم زندگی نمی کردم. رفتار آدما، نگاهشون، حرفاشون رو خیلی کم می دیدم. خودم رو عادت داده بودم که به آدمای اطرافم زیاد توجه نکنم چون روزایی که زیاد می دیدمشون خیلی اذیت می شدم، آرامشم به هم می ریخت.

اولش که تو عالم هپروت سیر میکردم! به خودم اومدم دیدم هرچی خودمو جمع میکنم انگار این برادر روحانی رشد می کنه نمی تونستم مانع چسبیدن بازوم بخ بازوش بشم. داشتم دیوونه می شدم. نمی دونستم چرا ولی واقعا میترسیدم ازش. زبونم بند اومده بود، صدام در نمیومد. دست چپش رو از روی پاش برد بین پای من و خودش. دستشو چسبوند به رونم.

همه تنم یخ کرده بود. سرتا پام می لرزید. خدا خدا میکردم یکی یه چیزی بگه. زبونم نمی چرخید. نمی دونم خانم کناری از پنجره به چی نگاه می مرد که متوجه هیچی نمی شد.

یاد حرف مامان افتادم: "همیشه تو این موقعیتا یه حرفی بزن، مردم تشخیص می دن کی چکار کرده، نترس، به محض اینکه تو دهن باز کنی طرف فراری میشه. حداقل اینکه راحت می شی." ولی دهنم باز نمیشد. اولین بار که این طوری گیر کرده بودم.

بالاخره با هزار و یا زحمت با صدای لرزان و بغض گفتم: آقا نگه دارید. پیاده میشم.... همین!

نظرات 4 + ارسال نظر
شاعر قافیه های گم شده یکشنبه 2 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:52 http://theoristjournalist.blogfa.com/

سلام ...
از روی ظاهر ادم ها قضاوت کردن .... ؟؟؟!!!...
یاد یه نامه افتادم ....
هر که بر منبر رسول خدا نشست ... رسول خدا نیست ...
هر که لباس حق بر تن کرد معنیش این نیست که حق بگوید ...
:
خدا همه رو به راه راست هدایت کنه ...
:
لحظه هات اروم بانو ...

من از ظاهر قضاوت نکردم. این اتفاق از جانب کسی افتاد که توقع این رفتار نمیرفت ازش وگرنه فرقی نمیکنه کی باشه طرف روحانی یا یه جوون امروزی...

رهگذر دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 21:16 http://bientehaa.blogsky.com

خواب دیدی. استغفرا...در مورد نایبان بر حق امام زمان این حرفارو نزن.اصلا از کجا معلوم تو ی آدم پاک گیر نیورده بودی و ....

اره شاید خواب دیده باشم ولی اگرهم خواب باشه حتما قریب به23سال تو خوابم همه چیزایی که اینجا دیدم خواب بوده.
بحث من تو این پست سر شخص نبود بیشتر سر عمل بود ولی فاعل هم جای بحث داره... البته نه برای من شاید برای شما. چون من تعجب نمیکنم ...

آریافر سه‌شنبه 4 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 15:32 http://angur.ir

به نام خدا
سلام. نمیدونم راست میگی یا غلط اما چیز غریبی هم نیست که باوردت نکنم. اما بهت قول میدم من خودم یکی از اونایی باشم که ریاکارها و ستمکارها، اربابان زور و هر خائنی که در لباس اسلام یا غیر اون به خواهرام نزدیک میشه به سزای عملش برسونم. من بسیجی کارت دار نیستم اما چون مفهوم واقعی بسیجی والاست فکر کن من بسیجی ام. مراقب خودت باش و به دوستات هم بگو هر اتومبیلی سوار نشن. یک شب یک خانم جوان برده شد و نه من تونستم کاری کنم و نه پلیس آمد. اونهایی هم که وظیفه دارنو اهمیت نمیدن به موقعیت فهم میرسونیم. بگو انشاالله

سلام
سوار هر ماشینی نشده بود.تاکسی بوده و در ضمن در صبح این اتفاق افتاده. ادم اگه انسان باشه کافیه بسیجی یا هر چیز دیگه فقط و فقط اسمه...
ممنونم از حضور و اظهار نظرت اریافر

شیوا پنج‌شنبه 4 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 22:43 http://im-a-insomniac.blogfa.com

میدونی...تنم لرزید....شاید من الان دقیقا یه تصویری از اون موقع شما باشم....منم تو این موقعیتا گیر کردم....گریم گرفته بود اما نمیتونستم حتی بغض کنم....واقعا نمیدونم با اینکار چجوری خالی میشن؟چه فایده ای براشون داره؟مگه کمن کسایی که کارشون اینه خب برن سراغ اونا....چرا به یه دختر نسبتا ساده تعرض میکنن

متاسفم از وجود این آدما. ولی شیوای عزیزم سکوت نکن در مقابل این رفتارها. شجاع باش و حرفتو بزن بهشون...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد