ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت


درد می کند
انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
... بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

قیصر امین پور
نظرات 3 + ارسال نظر
سهراب شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 19:31 http://sohrabkoshi.blogsky.com

مطالب خوبی گلچین می کنی .
آفرین میرسبز عزیز

ممنون از لطفت. یادم رفته بود اسم قبلیمو ممنون از یاداوریت.

مسلم بیگ زاده یکشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 11:14 http://www.daftar-ensha.blogsky.com

سلام
شعرتون خیلی جالب بود!
تا الان نشنیده بودم. دستتون درد نکنه.
یه چیزی بگم ها... این همه دردی که توشعرتون دیدم (خوندم)، بیشترشون خودمون مسبب‌شون هستیم. یه جورایی دست خود ما هستند!
موفق باشید

سلام
بیشترشون شاید ولی نمیشه منکر اتفاقای بدی که ناخاسته میوفتن شد. یه چیزی شاید شبیه یه امتحان ولی در هر صورت دردن دیگه!!!
ممنون از حضورتون.

فاطمه سه‌شنبه 3 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 17:51

عالی بود کاش قیصر امین پور زنده بودخودش جواب میداد.
بادرد به دنیا اومدیم ایشالا بادرد نمیریم
درد وبلا نبینی ...

جواب اینا رو خودشم نمیدونه. اینا دردای انسانیه که فقط سئوالاش به ذهن میاد نه جوابش. شاید جوابشو هیچکی ندونه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد