ایران دخت
ایران دخت

ایران دخت

بلوک تنهایی

برای مسعود که خیلی زود رفت.):


بالاخره

صاحب خانه شدم
به وسعت دو متر
وارتفاع
تا آسمان خدا
یادم می آید
تاچهل روز
سقف چکه می کرد
تا به یک لایه سنگ سیاه

ایزو بامش کردند

اینجا چه زود به زود

همه خانه دار می شوند

وقتی صدای کلاغ می آید

می دانم کسی دراین

حوالی نیست

عید که می رسد

بوی سبزه می آید

و گلهای پر پر

راستی آدرسم یادت نرود

قطعه فراموش شدگان

بلوک تنهایی....

نسترن خزایی

نظرات 3 + ارسال نظر
فرزاد یکشنبه 6 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 00:37


این همه امید به مرگمونو نا امید کردی با این شعرت ...
اینجاست که باید بگن بهت بمیریییی ... :D

امید به مرگ؟؟؟؟؟؟ هیچ وقت نداشته باش. بابا تو هنوز خیلی جوونی برا این حرفا.
تازه این شعر که خیلی قشنگ و راحت مرگ رو تصویر کرده!

sima دوشنبه 7 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 13:39

khoda hameye raftegan ro biamorze
che khoob mishod shab daro panjere haro mohkam mibastim, shire gazo baz mikardimo..........

اینجا بدون من!!!!
نه خوب نمی شد اصلا. همیشه یه قسمتای خوب و قشنگ زندگی در انتظارن که ارزش زندگی کردن دارن.خودمون باید پیداشون کنیم.

فاطمه پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 15:37

فقط دلم میخواد بگم خوش بحال مسعودو امسال مسعود حداقلش اینه که راحت میخابن بدون کاووس بدون انتظار بدون حسرت بدون شک ونگرانی کی گفته مرگ بده با همه ی ترسش ولی خیییلی دوسش دارم

یکی از بزرگان میگه چیزیو که نمی دونی چیه و چطوریه نباید ازش ترسید، باشه قبول از مرگ نمیترسیم. ولی مرگ یعنی تموم شدن تمام آرزوهایی که براشون برنامه ریختی و منتظری بهشون برسی وقتی اینقدر ناگهانی میری اونی که مونده بید با همه ی اون خاطره ها چه کار کنه؟؟؟؟
بلوک تنهایی شاید بیشتر از اینکه برای مسعود باشه برا لیلاس....

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد